خلاصه ماشینی:
"(تصویرتصویر) مریم شریف رضویان نارونهای سیراب مرد باغبان مشغول آبیاری گیاهان در بلوار وسط بزرگراه بود.
مرد،آب را روی شمشادها میپاشید و از پشت قطرات آب،اتوموبیلهای رنگارنگ و درخشانی را که از پیش چشمانش میگذشتند،نگاه میکرد.
» چراغ،قرمز شد و اتوموبیلها صف در صف،پشت چراغ ایستادند.
باغبان،به درون خود رو نگاه کرد.
مردی پشت فرمان نشسته بود،که نگاهش مشتاقانه چیزی را در روبهرو دنبال میکرد؛و زنی کنار دست مرد نشسته بود که صورتش پر از رنگ بود.
باغبان خط نگاه مرد را دنبال کرد.
مرد رانند،آنچنان مشتاقانه زن عابر را نگاه میکرد که زنش هم متوجه شد.
با مشت به بازویش کوبید و گفت:«هوی!جشات درآد!چی رو اینطوری داری نگاه میکنی؟» مرد بلندبلند خندید و صدای ضبط را بلند کرد.
چراغ،سبز شد اتوموبیلها حرکت کردند.
مرد باغبان آب را روی برگهای سبز درختان نارون پاشید.
نفسی عمیقی کشید،و عطر خنک خاک را بویید اینبار از پشت قطرات آب،رنگینکمان بود که چشمان او را نوازش میداد."