خلاصه ماشینی:
"شیدا،در روشنایی آتش،آیینهء عشق(کار مشترک با گلمحمدی)و داستانهای کوتاه و بیشماری نوشتم که سوژههایشان،خود به خود،مرا پیدا میکنند.
شاید هم همین مشکلات است که مرا وامیدارد که در سختترین شرایط، قلم به دست بگیرم و بنویسم.
بههرحال،اول،وسط و آخر هر داستان،موضوع است که پررنگتر از دیگر عناصر،خود را مینمایاند و پیش درآمد نوشتن را مینوازد.
زمانی قلم به دست میگیرم که تلویزیون،روشن است و فلان سریال اشکبرانگیز خانوادگی را پخش میکند و بچهها در مورد اتفاقات رخ داده در سریال بحث میکنند.
در شوراهای مختلف ادبیات داستانی،اظهارات کارشناسانه متعددی بر آن اثر شده بود که مرا به تردید وامی داشت و روی آن کار میکردم.
شیر بیبال و دم و اشکمیشد که هنوز هم به چاپ نرسیده است.
او استادی است که در محضرش،همواره خود را شاگردی کوچک حس میکنم.
حس کردم اگر باز هم قلم را به کاغذ،نزدیک کنم؛بر همین کلمه پافشاری خواهد کرد.
همه چیز در همین چهار حرف نهفته شده است."