چکیده:
امروزه در دنيا وقتي صحبت از شيعه شناســي ، اسلام شناسي و مسيحيت شناسي مي شود، بيشــتر از آنکه مقصود انديشــه کلامي آن ها باشــد، تاريخ انديشــه آن ها مدنظر اســت .
براين اساس ، سنت شرق شناسي با رويکرد ياد شده به تحليل تاريخي عقايد شيعه پرداخته اســت و پيروان چندي از اين ســنت نيز در ميان باورمندان به تشــيع ظهور کرده اند، اما اين مطالعات غالبا روشــمند نبوده و با حرکت در روندي ابهام آميز در برخي موارد نتايج ٣٤٣ تأمل برانگيزي را نيز به همراه داشــته اند. اين مقاله درصدد برداشــتن نخستين گام ها براي ســامان دادن و بومي سازي رشــته «تاريخ فکر» است ، تا براساس آن بتوان ضمن گسترش اين رشــته ، از برخي نظريه پردازي هاي افسارگســيخته و بي پايه در حوزه ي تاريخ انديشه جلوگيري کرد.
پرسش اصلي در اين مقاله اين است که تاريخ فکر چيست و چه ساختار علمي مي توان براي آن در نظر گرفت . براساس مدعاي اين پژوهش ، تاريخ فکر رشته اي است که در آن
پژوهشــگر به جاي اينکه خود را در مســند يک عالم ديني بنشاند، خويشتن را در مسند يک مورخ مي گذارد و تلاش مي کند تاريخ انديشــه مذهب مورد نظرش را ترســيم کند؛ درعين حال مقوله ي تاريخ تفکر را نبايد با کلام اشتباه گرفت . در حوزه ي متدولوژي تاريخ فکر، علاوه بر ديد تاريخي خاصي که مورخ انديشــه بايد از آن برخوردار باشــد، به نظر مي رســد اين حوزه رويکردي ميان رشته اي دارد؛ چرا که براي دستيابي به اهدافش نياز به استفاده از دستاوردهاي علوم مختلف حوزه ي انساني دارد.
ايــن مقالــه ابتدا به تبيين مرزهاي تاريخ انديشــه و اشــتراک و تمايزش با رشــته هاي پيراموني آن همچون تاريخ و کلام مي پردازد. سپس به علل توسعه نيافتگي آن و همچنين محدوديت هاي مطالعات ســنتي که ما را محتاج به چنين حوزه اي مي کند، وارد مي شــود.
در نهايت نيز اين پژوهش جســتاري در متدولوژي تاريخ فکر با رويکردي ميان رشــته اي خواهد داشت .