خلاصه ماشینی:
"بهار-جزیره مینو ای صبح صدق، ای سحر عشق، ای شهید1 علی موسویگرمارودی ای چون کویر ساده و چون کوه،استوار ای چون ستیزه محکم و چون غم،بزرگوار چون حرمت شب رمضان،نزد حق،سترگ چون روز رستخیز بلندات بیشمار چون زانوی شریف تواضع،زمین گزین چون قامت غرور قلل،آسمانگذار چون خندهی سپیده،لبت برکهی بلور چشمت ز خوف حق چو دل چشمه اشکبار ای چون سحر زلال و چو شب رازدار نور چون تیغ ظهر واضح و چون شام غمگسار ای چون سلام سادهی کودک،صمیم و گرم ای چون سرود گرم اذان،پاک و باوقار جانت سپید،چون تن تالابهای نور جسمت لطیف چون تن سیمین آبشار دستت به کار دوست دو جوبار دلنواز بر جای دشمنان خدا،سخت و جانشکار چون تیغ آذرخش تو را تیغ عزم،تیز بانگت به گوش خصم چو تندر به کوهسار مشت درشت و خالی دشمن زرای تو صدبار شد گشوده و صدبار آشکار چون سایه از فروتنی افتادهای به خاک اما به احترام تو خورشید سوگوار در سوگت ای تناور بالابلند باغ تنها نه قلب ما،که دل لاله داغدار زین داغها که بر دل ما مینهد خزان بسیار دیدهایم در این دشت لالهزار چندان فرونشاند خزان خون گل به باغ تنها نه گل که سرخ بود برگ و شاخسار ما خون خود ز سرخی گل وام کردهایم چون بگذرد خزان،بدر آییم در بهار بگذار تا معاینه بینی چو آفتاب تابنده جان ما،چو نشیند فرو،غبار چون قاصدک،وگر،به ترقص رود عدو با صرصر خدای نماند بدو قرار گیرم که خون فاخته ریزند،نک شنو بانگ بلند حقحق او،از لب هزار گیرم که سرو را فکند از جفا،تبر کی میتوان برید ز آزادگی،تبار گیرم زبان شمع شبستان شود خموش با صد زبانه آتش دل میزند شرار *** ای صبح صدق،ای سحر عشق،ای شهید ای راد،ای صدوقی نستوه و بردبار!"