چکیده:
برخی از حقوق دانان مسلمان بر این عقیده اند که نیروهای متعددی که از منابع فطرت، عقل، عرف، مصالح و عدل سرچشمه می گیرند،موجب الزام در احکام و قوانین حقوقی اسلام می شوند. به نظر می رسد که این سخن ناتمام است زیرا اولا: خاستگاه احکام شرعی، اراده تشریعی خداونداست و اوست که براساس علم و لطف خود، مصالح،مفاسد و حکمت ها، قوانینی را جعل می کند که تضمین کننده سعادت انسان در دنیا و آخرت باشد و هر انسانی که دارای فطرت پاک و عقل سلیم باشد درمی یابد که باید ازقوانینی پیروی کند که سعادت او را در دنیا و آخرت تضمین کند و این غیر از قوانین شرعی، چیز دیگری نمی تواند باشد. ثانیا: منابعی را که برای ایجاد الزام در قوانین حقوقی اسلام ذکر کرده اند، مجموع و یا هر یک از آنها، قدرت ایجادالزام در مکلفین را ندارندفقه و اخلاق هر دو در حوزه حکمت عملی قرار دارندو به تعبیر برخی از اندیشمندان اسلامی فقه و اخلاق هردو در حوزه علوم «معامله » قرار می گیرند; یعنی علومی هستند که تحصیل آنها برای عمل است تا آنجا که اخلاق رافقه اکبر و فقه را فقه اصغر شمردهاند.
Some Muslim jurists believed that all various forces that are originated from some sources such as nature, reason, custom, competence and justice could obligate the rule and regulation of Islamic law. It seems that this phrase is not complete because first of all: the origins of religious orders is depended on the will of God and he would guarantee human happiness in this world and the hereafter based on the science and his favor , corruption and wisdom. So each human who has pure nature and common sense of course he could find out that obeying these regulation could guarantee his happiness in this world and the hereafter not anything else. Secondly: some sources that are mentioned in order to obligating legal rule of Islam as the total or separated, could not be able to obligate people so jurisprudence and ethics are placed in the practical wisdom area and some Islamic scholars have interpreted jurisprudence and ethics in the “trade” education and this field is included some sciences that learning them is needed for the act so the ethics is called as “Feghhe Akbar” and “Feghhe Asghar”.
خلاصه ماشینی:
تهراني، مجتبي؛ اخلاق الاهي، نشر تهران :انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ١٣٩١ حالت هاي مختلف و صحت و بيماري مي شود؛ چرا که روح نيز مثل جسم ، منافيات و ملايمت هايي دارد؛ بعضي چيزها با او سازگار و بعضي ديگر ناسازگار است .
به بيان ديگر، فرق اخلاق با ساير علوم اين است که علوم ديگر به کشف ، ثبت و گزارش وقايع بسنده مي کنند؛ مثلا مورخ ، آثار و افعال افراد و جوامع را ثبت مي کند، روانشناس چگونگي بروز حالت هاي نفساني و ارتباط آنها با يکديگر را مورد مطالعه قرار مي دهد؛ بنابراين ، علم اخلاق به رغم جايگاه بلند و ارزش والا، در صورتي مفيد و ارزشمند است که انسان ، ارشاد ها و راهنمايي آن ها را به کار گيرد و در عمل از آنها بهرمند شود.
حال اگر اصل کلي پيش گفته را در مورد اخلاق که مورد بحث ما است تطبيق نماييم ، به چه نتيجه اي خواهيم رسيد؟ مسلما نتيجه اين خواهد بود: کسي که برقراري اعتدال روحي و تأمين آرامش رواني را هدف قرار داده است ، اگر فقه را به کنار نهد، نميتواند راه حلي در ارتباط با ديگر ابعاد زندگي ارائه دهد؛ و در اين صورت ، انسان تربيت شده در اخلاق ، تنها و تنها خود را مينگرد و از خارج خويش باز ميماند.