چکیده:
مدلول این قاعده فلسفی چنین است که هر موجود بالعرض ضرورتا به یک موجود بالذات منتهی می گردد. حکمای اسلامی با استفاده از این قاعده فلسفی مسائل مختلفی را اثبات کرده اند. چنانکه فارابی در باب اثبات «وجوب» برای صفات ذاتی خداوند، و ملاصدرای شیرازی هم در اکثر مباحث فلسفی بویژه اثبات حرکت جوهری و اثبات صانع، از این قاعده استفاده کرده است. عرفای اسلامی نیز طبق این قاعده، اولیت هر شیء را بالعرض و آن را منتهی به اولیت بالذات خداوند می دانند. از طرفی آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که مفاد آن با قاعده «کل ما بالعرض ینتهی الی مابالذات» منطبق است. به گونه ای که فهم دقیق تر این آیات از رهگذر این قاعده میسور است. این مقاله درصدد است تا به روش توصیفی - تحلیلی ضمن بررسی پیشینه این قاعده و اقوال حکماء، جایگاه این قاعده فلسفی در آیات قرآن را مورد بررسی و تبیین قرار دهد.
The implication of this philosophical principle is that " Each independent entity leads to an dependent ". Islamic scholars have proved various issues using this philosophical rule. As Farabi has used this principle in the proof of the "necessity" for the inherent traits of God, and Molasadra Shirazi, in most of the philosophical debates, in particular the proof of the essential motion and the proof of Sunni. According to this rule, the mystics of Islam also acknowledge the priority of each object and lead it to the priority of God. On the other hand, there are verses in the Holy Qur'an, the provisions of which are in line with the principle of "all of us for the sake of this verse". So that the verses are more accurately understood by this rule of Mysore. This paper tries to investigate the position of this philosophical principle in the Quranic verses by descriptive-analytical method, while reviewing the background of these rules and the words of the hikma.
خلاصه ماشینی:
تبيين قاعده فلسفي «کل ما بالعرض ينتهي الي مابالذات » از منظر قرآن محمد حسين ايراندوست (تاريخ دريافت : ١٣٩٥/١٠/٠٢؛ تاريخ پذيرش : ١٣٩٥/١٢/٢٤) چکيده مدلول اين قاعده فلسفي چنين است که هر موجود بالعرض ضرورتا به يک موجود بالذات منتهي مي گردد.
com بيان مسئله قاعده فلسفي «کـل مـا بالعـرض لابـد ان ينتهـي الـي مابالـذات » بـه ضـرورت انتهـاي موجـود بـالعرض بـه موجود بالذات حکم کرده زيرا نحوه وجود عرض با همه حـالات و اقسـام آن تابعيـت در وجـود است و «موجودبالعرض » محکوم به احکام عرض است .
عرفاي اسلامي نيز از اين قاعده در مباحث مختلف استفاده کرده انـد مـثلا اوليـت هـر شـي ء را بالعرض و آن را منتهي به اوليت بالذات خداوند مي داند و آخريت هـر شـي ء را بـالعرض و آن را منتهي به آخريت بالذات خداوند مي دانند: «أنه تعالي أول کل شي ء، نعم أّوليّـة کـلّ شـي ء بّوليّتـه تعـالي ، وآخريّـة کلّ شي ء بخريّته تعالي ؛ لأنّ ما بالعـرض لابـدّ وأن ينتهـي إلي مـا بالـذات » يعني خداوند متعـال اوّل هـر چيـزي است .
بعـد از پذيرش اين قاعده که «کل ممکن زوج ترکيبي له وجود و ماهيۀ» مسأله جعل مطرح شده اسـت بـه اينصورت که آيا کدام يـک از دو جـزء «وجـود و ماهيـت » مجعـول بالـذات انـد و کـدام مجعـول بالعرض ؟ بنابراين تقسيم دوتايي بالعرض و بالذات متوجه مجعول است .
سپس ابن سينا براساس همين قاعده فلسفي که هـر بـالعرض ضـرورتا بايـد بـه موجـود بالذات منتهي شود، وجود جوهر را اثبات مي کند.