چکیده:
آقای آمار تیاسن، در مقاله خود، به دنبال این امر است که پدیده دموکراسی را،
بهعنوان مهمترین حادثه قرن بیستم که در آن آکنده از حوادث مهم میباشد، معرفی کند. با
یادآوری این مطلب که اصل تفکر و رویه دموکراسی، امری بوده که ریشه در دولت شهرهای
یونان باستان دارد و صرف نو بودن آن به جهت فراگیری و تکامل آن میباشد. ایشان در کنار
این امر، خواهان بیان دو مطلب اساسی دیگر نیز، میباشند که یکی عبارت است از، ارتباط بین
دموکراتیک بودن کشور و عدم وجود بحرانها و قحطی بزرگ که برای تقریب به ذهن بودن، به
فرآیند تاریخی هند و چین اشاره میکنند و از سوی دیگر، خواهان معرفی کردن دموکراسی،
بهعنوان یک ارزش جهانی میباشد که، در این قسمت اقدام به ارائه نمودن یک معیار و رد
استدلال مخالفان این دیدگاه مینمایند.
خلاصه ماشینی:
"]، برای این امر، چیزی نمیتوان گفت: مگر یک وجه جمعی، بین این دو فراز از کلام ایشان، ایجاد کنیم و گفته شود که، مراد آقای آمار تیاسن در فراز اولی، در واقع، همان جبرتاریخی است که فوکویاما در کتاب خود، بدان اشاره کرده است از اینکه: جبرا سیر تاریخی تکامل حکومتهای بشری، ما را به سمت دموکراتیک شدن، سوق میدهد که در این فرآیند، ما با یک جبر و الزام جهانی مواجه هستیم و در جای دیگر، که سخن از عدم تحمیلی بودن به میان میآورد، مراد، این است که در گذر زمان و با پیشرفت علمی جوامع و ارتقاء سطح شعور جوامع مختلف ناخودآگاه، این فرآیند مشهود میگردد که، تمامی جوامع به سمت دموکراسی حرکت کرده و اصلا شیوهای غیر از این برای حکومت کردن جوابگو نمیباشد، که دیگر هیچ قوه قاهریهای، برای تشکیل یک حکومت دموکراتیک در هیچ جامعه نیاز نیست و این در حالی است که، در جهان امروز، خلاف این امر برای سردمداران این تئوری، قابل تصور و حاکم است و چنین به نظر میرسد، جوامع به این مرحله از رشد نرسیدهاند و جوامع پیشرفته و مرکزی، چنین رسالتی را برای خود، در افکار عمومی ترسیم میکنند که موظف به تشکیل حکومتی دموکراتیک در سراسر جهان هستند و آن هم، به شکلی که آنان، خواهانش هستند، نه آنچه که محیط، سازگار با اوست که یک حربه و توجیه بسیار مفید، در افکار عمومی و حداقل در جهان سوم، برای کشتار مردان و زنان و کودکان بیدفاع، از طرف مدعیان دموکراسی و حقوق بشر شده است، که این حقایق، با همان سطر و فراز اولشان سازگار میباشد که این، مانع تحقق ارزش جهانی بودن دموکراسی میشود و در بلندمدت، تک مصداق او را به یک ضد ارزش مبدل میسازد؛ لذا، همچنان با یک پارادوکس در عصر حاضر مواجه هستیم."