خلاصه ماشینی:
"مردی به ازای شرف به تردی ساقه انجیر صخرهای زیر آب: صلابت آرام مستتر.
دستان نوازشش گربه را پلنگی میآموخت با چشمانی صبور و سمور تندیس«عمل»و«امل» و چون تندیس، آرام بی ادعا چون باران، به سادگی آب از ناودان هر دل، جاری بود بر برج بیداری، شاهین با پرواز و نگاه کبوتران.
میان بسته، و بازوان گشاده، در هودج عشقی سرخ از حریر خون گذشت.
باده خورشید خواهم از خمارستان بودن کاروان لاله آمد از بهارستان بودن سرخ از خون شهیدان شد نگارستان بودن نانجو شد چشمههای پاک باران در بهاران شعلههای گل نمیروید به خارستان بودن گر وصال یار میخواهی عروجی جاودان کن پر گشا ای مرغ جان از این حصارستان بودن تا شود آئینه دل روشن از انوار ایمان باده خورشید خواهم از خمارستان بودن راز میلاد جهان آن گوهر یکدانه داند کاین همه نقش عجب دارد به کارستان بودن رقص تاریخ است بر بام بلند بینهایت چرخش منظومه ما در مدارستان بودن از محاق شب اگر مهتاب تابان بر نیامد آفتاب عشق سر زد از غبارستان بودن مژده ای سردار بیداران که دارد بوی یاران شیهه اسب سواران در سوارستان بودن مشعل اندیشه فردائیان را برفروزد نعره نورانی ما در هوارستان بودن ای که میخوانی سرود تابناک آسمانی روشن از نور کلامت شد دیارستان بودن نصر الله مردانی(ناصر) کازرون دکتر سید حسن سادات ناصری"