چکیده:
شوکانی از علمای متاخر و پرکار اهل سنت است که در کتاب «الفواید المجموعه فی الاحادیث الموضوعه»، به بررسی احادیث موضوعه پرداخته است. او در کتاب حاضر علی رغم تلاش در رد موضوع انگاشتن برخی احادیث، نسبت به برخی دیگر به گونه ای حکم به وضع نموده است که اساسا نمی توان نام موضوعه را بر آن احادیث اطلاق نمود. در پژوهش حاضر تلاش برآنست با روش تحلیل محتوایی، روش ها و ملاک های تشخیص احادیث موضوعه را در کتاب مذکور استخراج نموده و به بررسی و نقد آن ها پرداخته شود. نتایج حاکی از آنست که شوکانی در تشخیص احادیث موضوعه عمدتا به نقد سندی، آن هم در قالب نقل اقوال پرداخته، گرچه رگه هایی از نقد محتوایی نیز به صورت محدود در ارزیابی های او به چشم می خورد که سنجش های او در هر دو حالت با خطاهایی مواجه بوده است؛ ضمن اینکه عملکرد او در این زمینه رویه ثابتی نداشته و گاهی میان قول و عمل او تناقضاتی مشاهده می شود.
Shawkani, the late prolific Sunni scholar, studied forged hadiths in the book entitled Al-Fawa'id Al-Majmu'a fi Al-Ahadith Al-Mawdu'a (collected benefits of forged hadiths). In this book, besides rejecting the forgery of some hadiths, he considers others not fabricated basically. Based on content analytical method, this research extracts the methods and criteria applied to recognize forged hadiths and then analyzes and criticizes them. It is concluded that Shawkani mainly applied sanad criticism in the quotation form to recognize forged hadiths, though traces of content criticism are seen there in his assessments. His evaluation is criticized somehow he did not follow a consistent procedure in his work. Moreover, contradictions are sometimes found between his words and practice.
خلاصه ماشینی:
٢. پيشينۀ تحقيق بررسي هاي به عمل آمده حاکي از آنست که تا کنون اثري با اين موضوع نگاشته نشده ، اما برخي از آثاري که در پيوند با اين موضوع مي باشند عبارتند از: مقالۀ «معرفي و روششناسي کتاب الفوائد المجموعه » که مؤلف در آن بيش تر به معرفي شوکاني و نيز معرفي تفصيلي محتواي کتاب مورد بحث پرداخته ، گرچه در نهايت به صورت کلي و مختصر (کمتر از يک صفحه )، نقاط قوت و ضعف آنرا ذکر نموده است و البته برخي از انتقادات بيان شده مغاير با بررسي هاي صورت گرفته در اين پژوهش مي باشد.
در نقد اين معيار بايد بيان نمود اگر مطابق با آنچه شوکاني خود در قسمت ديگري 1 از کتابش بيان نموده که جرح راوي و وضع روايت با يکديگر ملازمتي ندارند، به چه دليل در اينجا تلاش نموده است ، موضوعه بودن برخي روايات را با ذکر شواهدي مبني بر تعديل راويان مجروح شده مردود اعلام نمايد و ديگر اينکه به چه دليل (همان گونه که گذشت )، در برخي از موارد لازمۀ زدودن اتهام وضع از احاديث را توثيق تمام راويان تضعيف شده و نه برخي از آنها بداند؟ آيا اين قراين حاکي از مغايرت ميان قول و عمل او پيرامون «عدم ملازمت ميان جرح و وضع حديث » نمي باشد؟ ضمن اينکه مقطوع بودن سند حديث از عوامل ضعف و نه وضع حديث مي باشد و منکر بودن متن نيز چنانچه در ادامه از نظر خواهد گذشت به تنهايي در حکم به وضع حديث کافي نمي باشد.