چکیده:
در حقوق بین الملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنیادین و غیرقابل انتقال تلقی میشود؛
حقوقی که زیستن نوع بشر، بر پایه آن استوار است. حقوق بشر نه به معنای حقوقی که
افراد بشر دارند بلکه به معنای حقوقی است که انسانها صرفا به دلیل انسان بودن از
آن برخوردارند. یعنی برای برخورداری از آن حقوق، شرایط گوناگون اجتماعی، سیاسی و
مذهبی در نظر گرفته نمیشود، بلکه فقط انسان بودن کافی است.
به همین دلیل، حقوق بشر به لحاظ سرشتی که دارد، باید جهانی باشد و زمان و مکان
نمیشناسد. از این رو جهان شمولی یکی از ویژگیهای مهم حقوق بشر است که در اعلامیه
جهانی حقوق بشر بدان تأکید شده است و منشأ اقتدار حقوق بشر نیز از آن است.
خلاصه ماشینی:
"[22] بنابراین منشأ بسیاری از تفاوتها در ماهیت و مصادیق حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، اختلاف جهانبینی و تفاوت در انسانشناسی است؛ گرچه مقصود هرگز این نیست که «انسان» به صرف انسان بودن و فارغ از هر حیثیت دینی، نژادی و جنسیتی، حقوقی ندارد; زیرا همانگونه که استاد مطهری فرمودند: «از دیدگاه اسلام، حتی برای بدترین مجرمین نیز حقوقی در نظر گرفته شده است که کسی نمیتواند آن حقوق را نادیده بگیرد.
حقوق بشر، آن چنان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بازتاب یافته، از لحاظ ساختاری دارای ویژگیهایی است که توجه به آنها، ناسازگاری آن را با مبانی اندیشه دینی روشن میکند؛ همچنین غیرجهان شمول بودن آن از لحاظ ساختاری نسبتبه همه فرهنگها و مرامهای فکری آشکار میگردد: «حقوق بشر» موردنظر اعلامیه جهانی گرچه به لحاظ نظری به عنوان «مجموعه حقوق متعلق به افراد بشر» تعریف میشود و ازاینرو باید جهانشمول و از ارزشهای جهانی برخوردار باشد،[76] ولی درواقع، جهانبینی خاصی را ترسیم میکند و آن عبارت است از: فرهنگ مدرن لیبرال ـ دموکراسی و سکولار غرب و تلاش برای فهم این حقوق بر اساس فرهنگی متمایز از فرهنگ غربی که در اصل، «تحریف» مفهوم مناسب آن است; همانگونهکه «جکدانلی» با صراحت میگوید: «برداشتهای ـ به اصطلاح ـ غیرغربی از حقوق بشر، در واقع، اصلا برداشت از حقوق بشر نیست."