چکیده:
هدف نخست این پژوهش بررسی نقش فلسفه در شکلگیری رویکردهای رواندرمانی است. بدین منظور در نگاهی کلی، نسبت میان فلسفۀ غرب و رویکردهای روانتحلیلگری فروید و پیروانش، رفتاردرمانی و موج دوم آن شامل رفتاردرمانی منطقی هیجانی و شناختدرمانی، گشتالتدرمانی و درمان مراجعمحوری بررسی شده است. در بخش دوم، پس از ارائۀ مبانی فلسفی هر یک از رویکردهای ذکرشده، میان مبانی فلسفی بهکارگرفتهشده در رویکردهای رواندرمانی و مبانی حکمت متعالیۀ ملاصدرا در سه بخش انسانشناسی، هستیشناسی و معرفتشناسی قیاس صورت گرفته است. نتایج حاصل از پژوهش در بخش اول نشان میدهد که هر کدام از این رویکردها صاحب ریشههایی در فلسفه غربی هستند. نتایج حاصل از بخش دوم پژوهش نشان میدهد که در زمینۀ جایگاه پروردگار درهستی، تعریف حدود علم روانشناسی، حقیقت وجود انسان، ارادۀ انسان، هدف حیات انسان و نقش عالم ماده در حیات انسان تمایزات قابل توجهی بین مبانی فلسفی رویکردهای ذکر شده با مبانی حکمت متعالیه وجود دارد. روش تحقیق در بخش ابتدایی از نوع کتابخانهای و در بخش دوم تحلیلیـقیاسی و از نوع قیاس نظری است.
In this study, the first goal is to investigate the role of philosophy in the formation of psychotherapy approaches. To this end, in a general view, the relationship between Western philosophy and the psychoanalytic approaches of Freud and his followers, behavioral therapy and its second wave, including rational emotive behavioral therapy and cognitive therapy, gestalt therapy and client centered therapy, have been studied. In the second part, after presenting examples of the philosophical foundations of each of the mentioned approaches, a comparison is made between the philosophical foundations of psychotherapy approaches and the foundations of Mulla Sadrachr('39')s transcendent wisdom in three sections: anthropology, ontology and epistemology. The results of the research in the first part show that each of these approaches has its roots in Western philosophy. The results of the second part of the research show that there are significant differences between the Philosophical Foundations of the above-mentioned approaches and the principles of transcendent wisdom in the field of the position of God in the universe, the definition of the limits of psychology, the truth of human existence, human will, the purpose of human life and the role of the material world in human life. The research method in the first part is library type and in the second part is analytical-deductive and theoretical analogy.
خلاصه ماشینی:
بدین منظور در نگاهی کلی، نسبت میان فلسفۀ غرب و رویکردهای روانتحلیلگری فروید و پیروانش، رفتاردرمانی و موج دوم آن شامل رفتاردرمانی منطقی هیجانی و شناختدرمانی، گشتالتدرمانی و درمان مراجعمحوری بررسی شده است.
اما در چند دهۀ اخیر جایگاه فلسفه در شکلگیری علم روانشناسی و رویکردهای مختلف درمانی مورد توجه قرار گرفته است.
همچنین، در قیاس مبانی فلسفی در علم روانشناسی با فلسفۀ اسلامی نیز تمرکز بر مبانی نظری مکاتب رفتارگرایی و وجودی مشاهده شد، اما در رویکردهای درمانی پژوهش مستقیمی یافت نشد.
در بخش دوم، با مطالعه و بررسی آرای صدرالمتألهین شیرازی، بهویژه در اثر مشهور وی با عنوان الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه به مقایسهای کلی میان مبانی اساسی فلسفۀ صدرایی و مبانی فلسفی بهکارگرفتهشده از فلسفۀ غرب در رویکردهای رواندرمانی پرداخته شده است.
4. گشتالتدرمانی فریتز پرلز (1970ـ1893) در رویکرد درمانی خود از روانشناسی گشتالت و روانتحلیلگری اثر گرفته است؛ اما در میان رویکردهای فلسفی میتوان بیشترین تأثیرش را از فلسفۀ پدیدارشناسی ادموند هوسرل دانست.
مقایسۀ مبانی فلسفی انواع رواندرمانی با مبانی حکمت متعالیۀ ملاصدرا مروری بر تاریخ تفکر در غرب نشان میدهد که فلسفۀ غرب نسبتبه الهیات جایگاه تعیینکنندهتری در علوم انسانی و ازجمله روانشناسی داشته است.
جایگاه پروردگار در هستی دربارۀ جایگاه پروردگار در هستی و رابطۀ انسان بهعنوان یکی از مخلوقات با پروردگار، مبانی فلسفی علم روانشناسی و حکمت متعالیه را میتوان بدینگونه مورد قیاس قرار داد که در رویکردهای روانتحلیلگری و رفتارگرایی، حذف خداوند و زمینۀ الحاد دیده میشود.