چکیده:
از مطالعات فلسفی چنین برمیآید که در مقابل هستی برای خود، یک هستی دیگر به نام هستی برای دیگری وجود دارد؛ یعنی درحالیکه به خود میاندیشیم، در وجود خود یک هستی دیگر مییابیم که وابسته به وجود من است. این مقاله قصد دارد تا پاسخی برای این پرسش بیابد: مفهوم دیگری با توجه به فلسفه وجودی در نمایشنامه دربسته اثر سارتر و یکلیا و تنهایی او اثر مدرسی به چه معنایی بهکار رفته است. با توجه به پرسش پیشگفته، فرضیه نگارندگان تحقیق این است که مفهوم دیگری در دو اثر یادشده، به معنای هستی برای دیگری، یعنی هستی در برابر دیگران، است که عامل تعیینکننده و هدایتگر رفتار فردی در جامعه است. بهمنظور آزمایش فرضیه پژوهش، دادهها به روش کتابخانهای از میان مجموعهای از آثار فلسفی و ادبی گردآوری شد و بررسی دادهها به روش توصیفی و تحلیلی صورت گرفت. در پایان، فرضیه نگارندگان تایید و مشخص شد که مفهوم «دیگری» در فلسفه وجودی بهدرستی معنا شده است.
Philosophical studies show that against existence for oneself, there is another being called existence for “the other”, i.e. as we think about ourselves, we find in our being another existence that depends on our existence. This paper seeks to answer the following question: what is the meaning of “the other” regarding the existentialism in Sartre’s play No Exit and Modarresi’s novel Yakolia va Tanhaei Ou? Considering the above question, the authors’ hypothesis is that the concept of “the other” in the two mentioned works means existence for the other, i.e. existence dependent on the other, which is the determining and guiding factor of individual behavior in the society. To test the research hypothesis, data was collected from a corpus of philosophical and literary works using the library method and was analyzed by the descriptive-analytical method. It followed that the authors’ hypothesis was confirmed and the meaning of “the other” was accordingly explained in existentialism.
خلاصه ماشینی:
بررسي مفهوم «ديگري» در نمايش نامۀ دربسته اثر سارتر و رمان يکليا و تنهايي او اثر مدرسي از ديدگاه فلسفۀ وجودي سارتر * علي تسليمي ** فاطمه اميرينيا *** زهرا مشهدي کريمي چکيده از مطالعات فلسفي چنين برمي آيد که در مقابل هستي براي خود، يک هستي ديگر به نام هستي براي ديگري وجود دارد؛ يعني درحاليکه به خود ميانديشيم ، در وجود خود يک هستي ديگر مييابيم که وابسته به وجود من است .
اين مقاله قصد دارد تا پاسخي براي اين پرسش بيابد: مفهوم ديگري با توجه به فلسفۀ وجودي در نمايش نامۀ دربسته اثر سارتر و يکليا و تنهايي او اثر مدرسي به چه معنايي به کار رفته است .
در اين پژوهش ، از منظر اصالت وجود به نحوي که در انديشۀ سارتر مورد توجه است ، به نقش و مفهوم «ديگري» در نمايش نامۀ دربستۀ سارتر و به مفهوم عشق و گناه ، به نوعي که حضور «ديگري» است ، در يکليا و تنهايي او پرداخته خواهد شد.
آنچه از بحث هاي مطرح نزد اگزيستانسياليست ها به دست ميآيد اين است که هرکدام از آنها به نوعي به مضاميني مانند اصالت وجود انسان ، بودن به معناي در زمان زيستن ، احساس مسئوليت نسبت به سرنوشت هستي و خويش ، دلهره ، نگراني و اضطراب به تدريج به نقطۀ پايان رسيدن (تناهي)، آوارگي و غربت ، نوميدي، مرگ ، پوچي و گنهکاري نظر داشته اند.