چکیده:
نظرورزی سیاسی متکلمان و فقیهان عقل گرای شیعی مکتب بغداد، در مقایسه با مکتب مسلط پیشین، یعنی مکتب حدیث گرای قم، دچار تحول و دگرگونی شد. پرسش از چند و چون این تحول، با این فرضیه پاسخ داده شد که این عالمان، بنابر اقتضای عقل کلامی و اصولی- فقهی شیعی در پیوند با عرف متشرعه، از رویکرد فقدان مشروعیت مطلق حکومت مستقر به رهیافت مشروعیت نسبی حکومت موجود گذر کردند. روش پژوهش حاضر، بر پایه تفسیر متن و تحلیل تاریخی و از نوع تحلیل کیفی استوار است. یافته های پژوهش حاضر نشان می دهد که اصحاب مکتب بغداد با عقل کلامی خویش، در بادی امر به دو مقوله «تاسیس حکومت» و «نهاد امامت» رسیدند که به تناسب، ضرورت ها و شرایط مربوطه را با استدلال عقلانی شرح و بسط دادند. آنگاه بر اساس عقل اصولی-فقهی و در پیوند با عرف متشرعه زمانه خود، حکم به مشروعیت نسبی حکومت های عرفی موجود دادند که با نشانه ها و دلالت های جواز همکاری ها و پذیرش مناصب حکومتی، قابل درک و دریافت است.
The political theology of the Shi'a theologians and Jurists of the Baghdad school has undergone a transformation compared to its predecessor, the hadith school of Qom. This transformation was answered by the hypothesis that these scholars, by virtue of the Shi'a theological and theological-jurisprudential rationale In connection with the prevailing custom, transcended the approach of lacking the absolute legitimacy to the relative legitimacy of the existing government. The method of this article is based on the interpretation of text and historical analysis and qualitative analysis. The findings show that the Baghdad school, in their theological reason, came to the two categories of "establishing the government" and "the institution of the Imamate" Which, accordingly, elaborated the relevant necessities and conditions with rational reasoning. Then, on the basis of the jurisprudential reason, and in connection with the custom of their time, they gave the relative legitimacy of existing customary governments that can be understood by the signs and implications of permitting cooperation and accepting government offices.
خلاصه ماشینی:
ق )، این پرسش اساسی قابل طرح است که این تغییر نگرش نسبت بـه نظم مستقر، بر اساس چه عامل مهم و تعیین کننده ، قابل تبیین و توضیح است ؟ به دیگر سخن ، آیا یک رویداد بیرونی، موجب تحول در افکار سیاسی آنان در ایـن برهـه تـاریخی شد، یا یک تغییر و تطور فکری درونی؟ در پاسخ اولیه به مثابه فرضیه ، این ایده به معرض آزمون گذاشته میشود که بر اسـاس منظومه تفکر سیاسی عالمان شـیعی مکتـب بغـداد، عقـل نظـری کلامـی در یـک مرتبـه وجودی و با تأملات ذاتی خود، به درک و دریافت دو مقولۀ «ضـرورت تأسـیس حکومـت » و «ضرورت وجود امـام » مـیرسـد و آنگـاه در پرتـو عقـل عملـی و عقـل اصـولی-فقهـی، بـه «مشروعیت دهی نسبی نظم مستقر و موجود» رضایت میدهد.
او به عنوان بنیان گذار این مکتب ، رهیافت خود را درباره عقل و مأثورات ، چنین بیـان میکند: «چنین نیست که تمامی احادیثی کـه بـه ائمـه (ع ) نسـبت داده مـیشـود، همـه درست بوده و در واقع از جانب آنان صادر شده باشد، بلکه افزوده های زیادی وجـود دارد که به ناحق به امامان شیعه نسبت داده شده است .
سید مرتضی از اصحاب مکتب بغداد درباره ضرورت تأسیس حکومت ، استدلال زیر را پیش مینهد؛ استدلالی که دیگر نمایندگان اصلی این مکتب نیز به صـورت مشـابه آن را عرضه کرده اند (مفید، ١٤١٣، ج ٢: ٣٤٢ و طوسی، ١٣٩٤ق ، ج ١: ٧١): «ما میدانیم و در آن هیچ تردیدی وجود ندارد که وجود یـک رئـیس مطاع و قدرتمنـد و دارای اختیـارات ، مـردم را بـه کارهـای نیـک دعـوت میکند و از انجام کارهای ناپسند باز میدارد.