چکیده:
ژیل دلوز؛ بررسی نقاشیهای فرانسیس بیکن *
حکدده
مه
ژیل دلوز یکی از مهمترین فیلسوفان پساساختارگرای معاصر است که نظریاتش درباره هنر ادبیات» سینما
و نقاشی حائز اهمیت است. اندیشههای او معرف زدودن هر گونه ساختار و مرکز است. دلوز برای پرهیز
از هرگونه مفهوم ایدئالگرایی» ساختار را از ثبوت و سکون به سیالیت و صیرورت متصل میکند. از این
حیث دلوز را میتوان فیلسوفی تجربهگرا معرفی کرد. به همین دلیل تلاشهای او در تجربهگرایی باعث شد تا
خوانشی متفاوت و کاملتر از کانت از نوشتههای دیوید هیوم توسط او ارائه شود. او در بحث تجربه» حیطه
شناخت تجربی را از حوزه انسان وسیعتر معرفی میکند و تجربه انسان-حیوان را مطرح میکند. دلوز در
کتابی با عنوان «منطق احساس» احساس را امری تجربی معرفی میکند. حال آنکه از منظر او حوزه دریافت
و فعالیتهای هنر نیز احساس است. او هنر را فعالیتی میداند تا احساس انسان را برانگیزاند. هدف این مقاله
ارائه: برانگیختگی ماس توسط امواجی ان تیریهای ماج و سیال دس هش نقاضی است. امواجی از تیرو. که
به سطوح پیوسته و بدن بدون اندام یا بدون سازمان اصابت مینماید و با تفاوت در تکرار حیات» دست به
خلق و آفرینش میزند. این مقاله به روش توصیفی و تحلیلی به توصیف آراء فلسفی دلوز و تحلیل نقاشیهای
بیکن میپردازد تا در نهایت بتواند هنر را با امواج سیال و بدن بدون اندام مرتبط سازد. برای نائّل آمدن به این
هدف مقاله تلاش دارد تا در چهار بخش نقاش را از بازنمایی و ارائه روایت برحذر داشته باشدء چرا که حیات
و هستی چیزی برای تکرار ندارد. هستی در جریانی سیال درحال شدن است و بودن با نابودی -یعنی زمانی
بود و دیگر نیست- و نیستی مرتبط است. در بخش دوم منشاء سیالیت در حضور نیری آورده و انواع نیروها
از منظر دلوز توضیح داده میشود. در بخش سوم حس و تجربه حسی آورده میشود و در نهایت در بخش
آخر به کنش نقاشانه مرتبط میشود. در هر چهار بخش تحلیلهایی بصری با نمودارهای خطی از دوازده اثر
نقاشی بیکن به اندیشه دلوز متصل میشود تا در نهایت» مقاله مخاطب خود را به این نتیجه برساند که احساس
ناب فقط در غیاب سوژه می تواند محقق شود.