چکیده:
طبیعیات بخش مهمی از اندیش ه ی فلسفی است . کوشش شده است با درآمدی کوتاه به دوران باستان،
نوزایی، روشنگری و ایده باوری به فلسفه ی طبیعت هگل پرداخته شود . راه ورود به فلسفه ی طبیعت هگل بازخوانی و بررسی ایده باوران بزرگ آ لمان همچون کانت، فیشته و، به ویژه، شلینگ است؛ نزد هگل،
بخش های فلسفه ی طبیعت عبارت اند از : ( 1) مکانیک: طبیعت در شکل انتزاعی، ساده و مبه م ترین صورت ”ایده“ لحاظ می شود . بنابراین مکانیک با ماده، اما ماده ی بی شکل، سروکار دارد . ( 2) فیزیک : در
قلمروهای طبیعت مکانیکی تنها و تنها کمیت وجود دارد و همه ی نسبت ها و مشخصه ها کمّی هستند .
ماده ای که فیزیک با آن سروکار دارد تک یا کیفی است . ( 3) ارگانیک: طبیعت ویژگی موضوع را به دست
می آورد، همراه با آن قدرتی را نیز کسب می کند که به واسطه ی آن همه ی جزءهای ناهمگونش را زیر کنترل خود گرد می آورد و نگه می دارد
Naturphilosophie (philosophy of Nature/ Natural philosophy) is one
important and difficult part of Hegel s philosophy. Science thinks
Nature; philosophy comprehends it.Nature falls into three great
stages, each higher than the preceding, the subject of three
departments of Natural philosophy-Mechanics, physics, and
organics.
خلاصه ماشینی:
از اين رو، طبيعت شناسان پس از نيوتن دريافتند که نمي بايست تنها به جست وجو در طبيعت و گردآوري يافته هـاي حسـي از طبيعـت بسـنده مـي کردنـد تـا علـم طبيعـت [=فيزيـک ] را گسترش دهند، بلکه «فيزيک بايد برطبق آنچه خرد خود در طبيعت نهاده است ، آن چيزي را در طبيعت بجويد (نه اينکه افسانه پردازانه بدان نسبت دهد) کـه بايـد آن چيـز را بيـاموزد، ــ چيزي که دربارٔە آن خرد از خود هيچ نمي تواند فراگيرد.
از نگاهي ديگر، به هر حال ، عقيده اي که در موازنه ي کلي مي چربد ايـن اسـت کـه طبيعـت طبع بخش به منزله ي يک کلي خود را نمـي گسـتراند، بلکـه بيـرون از همـه ي زمـان هـا پديـد ميآيد و همه ي امکان هاي به حقيقت پيوسـتن را بـا خـود بـه همـراه دارد.
روان با مکان و زمان ، مفهوم هـاي نـاب خودبرون نهادگي ، ميآغازد و با زندگي اندام مندي پايان مي پذيرد که در آن طبيعـت ، هرچنـد هنوز روان نيست ، با اين حال نشان مي دهد که خودتمرکزيافتن ، يا ژرف انديشي دروني (که در ساده ترين شکلش در فرايند همانندسازي ٤ و پايستگي ٥ بازشناخته مي شـود) چيـزي اسـت که سرآغاز زندگاني روان است .
اما اين نفي کنندگي مکان کـه بـه واسـطه ي آن همـواره در حال نفي خويش است در حالي کـه هنـوز بـا خـود يکسـان اسـت ، در طبيعـت بـه گونـه اي تعين يافته همچون نفي در شکل زمان نمايـان مـي شـود.