چکیده:
با قدرت گرفتن ساسانیان، این حکومت طی روندی تدریجی کوشید حکومت مرکزی را تحت لوای یکپارچگی دین و دولت گرد آورد و بدین ترتیب دین زرتشتی با وجود آیین نوظهوری چون آیین مانی، در این حکومت برتری یافت. رفتار با اقلیتهای مذهبی درحکومت ساسانی، اگرچه دردوران پادشاهانی چون شاپور اول با تسامح همراه بود، اما آزار وسختگیریهایی که تحریکات موبدان نیز در آن بیتاثیر نبود در دورههایی از این سلسله گزارش شده است. از طرف دیگر شاهان ساسانی بنا برگواه منابع مکتوب تاریخی، علیرغم تاکید برکیش زرتشتی، زنانی یهودی و مسیحی در حرمسرای خود داشتهاند. فرض این پژوهش بر این است که اغلب این زنان در قدرت نیز دخیل بودهاند. سوال اصلی این است که زنان غیرزرتشتی دربار ساسانی چه کسانی بودند و آیا نقشی در سیاستهای حکومت درقبال اقلیتهای دینی زمان خود داشتهاند؟ برای انجام این پژوهش از روش توصیفی _تحلیلی بهره گرفته شدهاست. یافتههای این پژوهش نشان میدهد وجود ملکههای قدرتمند غیرزرتشتی یا حامی ادیان غیر از دین زرتشت بر راس قدرت، باعث ایجاد بهبود در اوضاع اقلیتهای دینی در جامعه ساسانی شدهاست. به نظر میرسد این ملکهها با اعمال نفوذ بر پادشاه و ارکان قدرت در بهبود شرایط همکیشان خود و یا پیروان ادیانی که خود حامی آن بودند، نقش داشتهاند.
By rising of the Sassanids, this empire attempted to create gradually a central government dominated by the integrity of religion and government, hence, despite of existence of an emerging religion such as Manichaeism, Zoroastrianism dominated in this government. Considering the attitude towards religious minorities during the Sassanid Empire, although there was some laxity during the reign of emperors such as Shapour the First, oppression and rigor was reported in certain periods of this dynasty which to some extent were provoked by Zoroastrian priests. On the other hand, based on the evidence from written historical references, despite of stressing on Zoroastrianism, the Sassanid emperors had some Jewish and Christian women in their seraglio. In the present study, it was assumed that most of these women were involved in the power. The main question was that who were these non-Zoroastrian women of the Sassanid court and did they play any role in the government’s policies towards the religious minorities of their age? To do this research, the descriptive-analytical method was used. The findings indicated that the presence of powerful non-Zoroastrian queens or the ones supporting religions other than Zoroastrianism on power top led to the improvement of the religious minorities’ situations in the Sassanid community. It seemed that these queens played an important role in improvement of the situation of their coreligionists or the followers of the religions they supported through imposing on emperors and dignitaries of the state.
خلاصه ماشینی:
رفتار با اقلیتهای مذهبی در حکومت ساسانی اگرچه در دوران پادشاهانی چون شاپور اول با تسامح همراه بود، اما آزار و سختگیریهایی که تحریکات موبدان نیز در آن بیتأثیر نبود در دورههایی از این سلسله گزارش شده است.
با بررسی منابع مکتوب تاریخ ساسانی میتوان دریافت زنان درباری ذکرشده از دو دین مسیحیت و یهودیت بودند و علت را میتوان در این دانست که ساسانیان جامعۀ یهودیان را در قرن سوم میلادی و جامعۀ مسیحی را در قرن پنجم میلادی بهرسمیت شناختند، اما برای مثال مانویان موردآزار و اذیت بودند و از قلمرو شاهنشاهی رانده میشدند (دریایی 1392: 597).
3. سیاست ساسانیان دربرابر اقلیتهای دینی یهودی و مسیحی بنابر کتیبۀ کرتیر، علاوهبر یهودیان و مسیحیان، اقلیتهای دینی دیگری نیز از اوایل این سلسله در ایران و انیران زندگی میکردند، اما همسرانی که شاهان ساسانی از دین غیرزرتشت گرفتند و شرح آن در کتب تاریخی موجود است یهودی یا مسیحی بودهاند.
بهطور کلی میتوان گفت یهودیان در ایران ساسانی از نظر دینی وضعیت بهتری از مسیحیان و مانویان داشتند، زیرا چون دینگستر نبودند، کمتر مورد سوءظن و فشار بودند و نیز وضع مالی یهودیان مزیت خاصی برای آنها بهارمغان آورده بود و کمکهای آنان به شاهان ساسانی در مضایق مالی درنتیجۀ جنگهای پرهزینه با روم آنها را موردعنایت قرار میداد و از آزار و اذیت روحانیت متعصب زرتشتی میرهانید (ویدن گرن 1387: 49).
«شهادتنامۀ تاربو»ـ تاربو ازجمله شهدای مسیحی زمان شاپور دوم است ـ روایت جالبی از علاقۀ ملکۀ دربار به یهود و یهودیان دارد که میتوان آن را با روایات مربوط به ایفرا هرمز در تلمود بابلی مقایسه کرد (امیری باوندپور 1398: 54؛ Brock and Harvey 1998: 73).