چکیده:
پژوهش حاضر به دنبال اثبات اصل حیات معقول از منظر قرآن، بیان چیستی حیات معقول و مرتبه نهایی آن، با تاکید بر آثار تفسیری علامه جوادی آملی است. ایشان معتقد است قرآن کریم برای انسان، غیر از حیات دنیوی مادی و حیات اخروی، حیات دیگری را مطرح کرده که اغلب از آن به حیات معقول یاد شده است. این حیات، غیر از حیات انسانی مصطلح؛ یعنی حیوان ناطق است. ایشان این حیات را، یک حیات آگاهانه و عاقلانه می داند که در آن از جهل علمی و جهالت عملی خبری نیست. حیاتی است که قوای ادراکی؛ قوه حس، وهم و خیال کنترل و تعدیل و قوای تحریکی؛ شهوت و غضب، توسط عقل، عقال و تعدیل می گردد. بر پایه دیدگاه ایشان مرتبه حیات انسانی به سیر در حیات الهی و عالم ملکوت است که گاهی از آن به حیات متالهانه نیز یاد می کند.
The present study seeks to prove the principle of rational life from the perspective of the Qurchr ('39') an, expressing what rational life is and its final order, with an emphasis on the interpretive works of Allameh Javadi Amoli. He believes that the Holy Qurchr ('39') an has proposed for man other than material worldly life and the hereafter, another life which is often referred to as rational life. This life is other than the so-called human life, rational animal. He considers this life as a conscious and wise life in which there may not be found any form of scientific ignorance and practical ignorance. It is such a life that in which all perceptual and motivation powers are under the control of human reason. According to him, the level of human life is the journey in the divine life and the world of the kingdom, which is sometimes referred to as the theist, mutuallihānih, life.
خلاصه ماشینی:
استاد جوادي آملي از اين مرتبه، به «حيات انساني مصطلح» ياد ميكند كه همان حيوان ناطق است؛ يعني هر موجودي از عقل و فكر داشته باشد، از نظر عرفي انسان است، اما از نظر قرآن انسان نيست و فاقد حيات حقيقي و مرده است.
از سوي ديگر، قرآن براي مردم با ايمان روح مخصوصي را اثبات كرده است: «أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» (مجادله / 22) علامه طباطبايي از آيات نتيجه ميگيرد كه در مؤمن يك حقيقت و واقعيتيِ داراي اثر، وجود دارد كه در ديگران وجود ندارد و اين حقيقت سزاوارتر است به اينكه اسم حيات و زندگي بر آن گذاشته شود (طباطبايي، 1374: 7 / 467) كه از اين حقيقت به اعتبار اينكه در مقابل حيات نباتي و حيواني و بالاتر از آنهاست، «حيات انساني» ياد ميشود و به اعتبار اينكه عقل گرفتار وهم و خيال و اسير هويوهوس نيست و عقل بشري عوالم ماده را در مينوردد و معتقد به ماوراي عالم ماده ميشود «حيات معقول» نامگذاري ميگردد و به اعتبار اينكه با شعور برتر و عقل آزادانديش، ايمان را انتخاب ميكند «حيات ايماني» نامبردار شده است.