خلاصه ماشینی:
"انقد تعصب داره که الکل نمیرفوشه!انقد باایمانه که همش به فرک دوای ناخوشیهای بیدرمون و اونایی که کم گیر میاد هسش!شوما نمیدونی چقد آقاس!اگه ببینیش یقین ازش خوشت میاد!»خبرنگار دوباره برای خندیدن گونههایش را با چادر پوشاند،کشور خانم با دیدن چشمهای خندان خبرنگار در قاب مستطیل چادر،بیدرنگ ادامه داد و گفت:«خب دختر قشنگ بوگو بینم از کارو کسبت راضی هسی یا نه؟سر برج چقد دستتو میگیره؟ها؟» خبرنگار که تقریبا از ادامه موضوع گزارش و مصاحبه با کشور خانم،ناامید شده بود،از روی شوخی و شیطنت،و به امید این که شاید از میان گفتههای دلخواه کشور خانم چیزی برای تکمیل گزارش دستگیرش شود به خواست او دل داد و گفت:«در ماه بین پنجاه تا هفتاد هزار تومن!» کشور خانم گفت:«وا!ننه این که همش خرجی رفت و آمدته!آخه اینم شد کار؟نامزد و شووریام داری؟»دختر سر را به علامت نفی تکان داد و کشور خانم خوشحالتر شد و گفت:«خب پس حتمی باباهه خرجیتو میده!و گرنه با صوب تا شب،دسته هونگ گرفتن جلو دهن مردوم و سر برج هفتاد تومن مزد،که کار آدم تیار نمیشه!» دختر برای فرار از موضوع بلافاصله پرسید:«نظرتون در مورد حق حقوق زنان در جامعه ما چیه؟»کشور خانم دوباره به ضبط دستی خبرنگار خیره شد و گفت:«ننه از قول من بینویس!به زنا خیلی رو دادین!."