خلاصه ماشینی:
"و نه به خاطر این که احساس کرده باشد باید هندوستان را در حالی ترک کند که با کشتن یکی از حیوانات وحشی،آنجا امنتر از وقتی شده است که او در آغاز به آنجا رفته بود.
خانم پکل تاید پیشاپیش نقشهای کشید:«برگزاری میهمانی ناهاری در منزلش به افتخار لونا بیمبرتون در حالی که یک فرش از پوست ببر بیشتر کف اتاق را میپوشاند و همهء صحبتها در این مورد دور میزند.
بزهای لاغر مردنی خود را هم به عمد بدون مراقبت در آنجا رها کرده بودند تا ببر از محل اقامتش راضی باشد یکی از عمدهترین نگرانیهای آنها این بود که ببر فرتوت پیش از رسیدن خانم پکل تاید از فرط پیری بمیرد.
خانم پکل تاید گفت:«مزخرف میگویی!این ببر خیلی پیر است.
مگر نه؟»خانم پکل تاید به سرعت پرسید:«منظورت چیست؟» خانم مبین با خندهای گفت:«اینکه تو چطور به بز شلیک کردی و در عوض ببر از ترس مرد!» خانم پکل تاید،در حالی که رنگش عوض شده بود،گفت:«هیچ کس این حرف را باور نمیکند."