خلاصه ماشینی:
"دیدن این جوان چشم آبی و قوی بنیه اهل کانکتی کات برای مردم جالب بود.
او هم گرم صحبت با برانسون میشد،و معمولا صحبت آنها به دعوت برای صرف شام و گذراندن چند روز و چند شب در آن منزل ختم میشد.
جوانی چون برانسون آنقدر درایت داشت که پیرامون مسئله بردهداری بحث نکند،بلکه از بازرگانی و سیاست،تبعید ناپلوئون، حبس شدن او در جزیره«سنت هلنا»اختراع قایقی توسط فولتون که به وسیله بخار حرکت میکرد و دنیایی حرف از همه موضوعات صحبت نماید.
برانسون معمولا سخنوری ماهر بود یعنی متکی که در شنونده ذوق ایجاد میکرد و به نظر میآمد که شنوندگان خود را وا میداشت تا نسبت به قبل بهتر بیاندیشند.
بنابراین به بوستون سفر کرد و طی ملاقاتی با این مدیر جوان که همه جا صحبت از او بود،دریافت که برانسون همان شخصی است که بچهها به او نیاز دارند.
چنین بود که برانسون و نوعروسش برای زندگی حمایت همه جانبه روبن هاینس به ژرمن تون عزیمت کردند."