خلاصه ماشینی:
"و در تمام عالم هستی هر جا که در حاکمیت اوست این شهر هم هست یا همین مرکز و تو بگو: نقطهای سراغ داری که از حکومت حضرت دوست خارج باشد؟ پس چه باک بر شهروندان اهل دل که همه جا در تسخیر محبوب آنهاست و آنها همه جا در امان اویند.
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانهء عشق است چه مسجد چه کنشت و حالا هیچ کس نیست از حکومت محبوب تو خارج باشد.
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر ما بجز این در حواله گاهی نیست و انصاف بده که از دوست جز دوستی انتظاری میرود؟ دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست اینها که گفتم تازه آغاز ماجراست چه معجزههائی که در این شهر نخواهی دید.
جزای ظلمی است که در حق دل خویش کردهای جنایتی که با هیچ یک از آنها که ظلم به خود میخوانی قابل قیاس نیست."