خلاصه ماشینی:
"کوثر مژده پاکسرشت تو رنگ آبی پروازی ای دوست تو با آئینهها دمسازی ای دوست تو شعر ناب ناب نور عشقی تو پایان مرا آغازی ای دوست بسوزان تار و پودم با غم عشق بیفشان بر شرارم شبنم عشق وجودم تشنه یک قطره نور است مرا سیراب کن از زمزم عشق تو زهرای عزیز و مهربانی تو پاکی را همیشه همزبانی به سویت آمدم،از در مرانم تو در جسم وجودم همچو جانی تویی کوثر،تویی والاتر از حور حضور جاری نور علی نور به خود پیچم چو نیلوفر ز شوقت به دنبال توام با یک جهان شور خبر و دیدار دکتر طاهره صفارزاده کنار همهمهی همراهانی هستم که در جدایی با غربتهایند و در جدایی با بند و بستها و او که پلکان عمارت را دو پله یکی میآید حرفی شرحی خبری دارد و من که روی پلهی آخر هستم چه شکر گزارم که عاقبت یاری و همرهی به قصد بحث«رهایی» بی ترس و دلهره دو پله یکی میآید نفس زنان دو پله یکی میآید."