خلاصه ماشینی:
"شاعر آینه و حیرت آشنایی با مولانا عبد القادر بیدل دهلوی احیا آقا زاده (به تصویرصفحه مراجعه شود) عمر من چون شعله تصویر در حیرت گذشت دولت صفوی در ایران و دولت گورکانی در سرزمین هند،هنگامی پا میگرفت که ادب فارسی، خاصه شعر،به صورت یکی از پایههایی اصلی «کمالیت»مورد توجه و استقبال همهء بزرگان روم، و ایرن و هند بود.
حیرت 1 دمیدهام 2،گل 3 داغم 4 بهانهای 5 ست طاووس جلوهزار تو آیینه خانهای ست غفلت نوای 6 حسرت دیدار نیستم در پردهء چکیدن اشکم ترانهایست حسرت کمین 7 وعدهء وصلی ست حیرتم چشم به هم نیامده 8 گوش فسانهایست زین بحر تا گهر نشوی نیست رستنت 9 هر قطره را به خویش رسیدن کرانهای 10 ست مخصوص نیست کعبه به تعظیم 11 اعتبار 12 هر جا سری به سجده رسید آستانهای 13 ست آنجا که زه 14 کنند کمانهای امتیاز 15 در یاد عمر رفته دلی شاد میکنم رنگ پریده 16 را به خیال آشیانهایست بیدل ز برق وحشت 17 آزادیم مپرس این شعله را برآمدن از خود زبانهای 18 ست بیدل حیران و حیرانی را از صفات و خصایص ناگسستنی وجود خویش میداند و گویی هستی وی بر مدار حیرت و حیرانی میگردد.
حسن محبوبی که ما را داغ کرد گر قیامت فاش گردد،فاش نیست بنابراین همانگونه که بیان شد این داغ نشانهء حیرت است،تنها به خاطر فراق از دیدار نگاری است که چهرهء خویش بر عاشق پوشانیده است.
حیرت دمیدهام،گل داغم بهانهایست گویی بیدل خود را به گیاهی تشبیه میکند که به جای خاک از حیرت رویش یافته و گل وجود او نیز داغی است که بر وی نهاده شده است."