چکیده:
اگر چه مفهوم توانمندسازی در اواخر دهه 1۹۸۰ و اوایل دهه 1۹۹۰ در ادبیات مدیریت و روان شناختی سااز مانی، وارد شاد است، اما بررسیهای تاریخی نشان میدهد که توانمندسازی ریشه در دوران گذشته دارد. وتن و کمرون ( 1۹۹۸ ) اظهار میکنند که این مفهوم به هیچ عنوان تاز نیست، بلکه در رشته های روانشناسی و جامعه شناسی و علوم دینی ریشه هایی دارد که به دهه های گذشته، حتی قرنهای گذشته بر میگردد. در زمینه روانشناسی، توانمندشدن به معنی تمایل افراد به تجربه خود کنترلی، به خا ود اهمیت دادن و خودآزادی میباشد.
در جامعه شناسی، اندیشه های توانمندسازی بیشتربه جنبش های حق طلبی (برای مثال حقوق زنان و حقوق ما دنی) بار مای - گردد که در آنها مردم برای آزادی و کنترل اوضاع شخصی خویش مبارز میکردند. به علاو ، بسیاری از نوشته هایی که به مشکلات اجتماعی از طریق تغییر اجتماعی پرداخته اند، اساساً روی توانمندسازی گرو ها تمرکز کرد اند، یعنی افراد به این منظور برای تغییر اجتماعی تلاش میکنند که دسترسی خود را به یک وضعیت توانمندشد افزایش دهند.
توانمندسازی روانشناختی و عوامل موثر بر آن امروز شکاف میان ملتها و جوامع دانایی و نادانی است. بنابراین چالش اصلی،
چالش نیروی انسانی دانا و تواناست.
توانمندسازی روانشناختی به عنوان یک رویکرد نوین انگیزش درونی به معنی آزاد کردن نیروها و قدرت درونی افراد و همچنین
فراهم کردن بسترها و به وجود آوردن فرصت ها برای شکوفائی استعدادها، توانایی ها و شایستگی هاای کارکناان اسات و در واقا ع
شامل ادراکات افراد نسبت به نقش خویش در شغل و سازمان می شود
توانمندسازی روانشناختی شامل پنج بعد احساس شایستگی، احساس اعتماد ، احساس موثر بودن، احساس خودمختاری و احساس
معنی دار بودن شغل می شود. در این مقاله مفهوم توانمندسازی، رویکردها و باورهای مختلف دربار آن توضیح داد می شود.