چکیده:
آقای تاجیک در این مقاله در پی کالبدشکافی رابطه روشنفکران و قدرت سیاسیاست. ایشان در ابتدا با طرح نظریههای متفکران جریان روشنفکری نظیر ادوارد سعیدوفوکودر قالب نظریه گفتمان، اندیشههای این دو را مورد طرح و نقد قرار میدهد و در ادامه بحثروشنفکران ایرانی را مطرح میکند. وی معتقد است که عمده اشکال روشنفکر ایرانی ایناست که به دنبال کسب قدرت سیاسی است و آموزههایی مثل جامعه مدنی، دموکراسی و... رافدای قدرت میکند.
خلاصه ماشینی:
بهطور کلی میتوانیم مهمترین ویژگیهایی که برای روشنفکران در تعریفها و برداشتهایگوناگون عنوان شده را در این موارد خلاصه کنیم: «خلق اندیشههای نو، فراتر رفتن ازسنتها و چارچوبهای رایج اندیشه، علاقه به مصلحت عمومی، انجام کار فکری مستمر بهعنوان حرفه اصلی (در مقابل کار بدنی)، نقد وضع موجود سیاسی ـ اجتماعی، عدم وابستگیبه علائق طبقاتی خاص، پرداختن به مشربها و ایدئولوژیهای سیاسی، عرضه «شیوههایزندگی جدید»، تعقل و تفکر در امور جامعه و سیاست و فرهنگ، آگاهی از منازعات و کشمکشها در جامعه بر سر قدرت سیاسی، خلق و انتقال فرهنگ، خلق نظریههایاجتماعی، ارتباط با بعد ذهنی حیات اجتماعی در مقابل بعد عینی و تولیدی آن، عرضهسمبلیک منافع اجتماعی طبقات حاکم یا غیرحاکم، پشت کردن به سنتهای عامیانه، هدایتجامعه به سوی خواستها و علائق و آرمانهای راستین در مقابل علائق روزمره و گذرا،نارضایی از هر وضع موجودی، شناخت مشکلات و تعارضات اصلی جامعه و ارائه راه حل وپیشبینی مسائل آینده، بازاندیشی و نواندیشی، علاقه به مسائل انتزاعی و کلی، دردشناسیاجتماعی در مقابل دانشمندی به مفهوم سنتی آن و بدبینی و بیاعتمادی نسبت به صاحبانقدرت.
به نظر میرسد تعاریفی که ایشان از روشنفکر و رابطه آن با قدرت سیاسی ارائهنموده است چنان سنخیتی با جامعه روشنفکری ایران ندارد.