چکیده:
در تبیین شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی چارچوبهای مرسوم، سمبلانگاری، ایدئولوژیانگاری، و گفتمانانگاری مطرح شدهاند که هریک ضعفها و نارساییهایی دارند. مؤلفه فرهنگی انقلاب اسلامی همچون گفتمانها، گونهای سخن گفتن تعاملی با جهان و درباره جهان نبود. در این مقاله، «الهیات رهاییبخش اسلامی» بهمنزله چارچوبی بدیل برای تبیین انقلاب اسلامی معرفی شده است، زیرا شرایط بحرانی جامعه ایرانی در دهههای 1340 و 1350 و زمینههای اجتماعی تشیع در ایران، تشیع انقلابی بهمثابه گونهای الهیات رهاییبخش اسلامی مطرح شد که نوید آزادی، عدالت، استقلال و ظلمستیزی را میداد، و برای قاطبه جامعه ایرانی درکشدنی و پذیرفتنی بود. در این زمینه به پرسشهای پژوهشی زیر پاسخ داده خواهد شد: 1. مناسبترین چارچوب نظری برای تبیین مؤلفه فرهنگی انقلاب ایران چیست؟ 2. چرا و چگونه الهیات رهاییبخش اسلامی بهعنوان مهمترین مؤلفه فرهنگی به وقوع انقلاببراندازنده رژیم پهلوی در ایران انجامید؟ در فرضیه پژوهش بیان میشود که الهیات رهاییبخش اسلامی عامل تبیینکننده انقلاب در ایران است. روش پژوهش کیفی و استدلال مبتنی بر یک مورد (انقلاب در ایران) براساس بررسی و تفسیر رویدادهای گذشته و شواهد موجود در تحلیلهای کارشناسانه نظریهپردازان انقلاب و مسائل ایران معاصر است. در ماههای منتهی به وقوع انقلاب ایران، الهیات رهاییبخش اسلامی جایگزین ایدههای مسلط در گروههای اپوزیسیون شد، و سایر گروههای مخالف را واداشت تا به ائتلافی نامتقارن با انقلابیهای اسلامگرا تن دهند.
Conventional frameworks, namely symbolism, ideology, and discourse, fail to explain the formation of the Islamic Revolution's cultural component. Symbolism cannot be a suitable framework for it because symbols are not inherently original in such a phenomenon, have no mobilizing power and cannot force society to pay its costs. Ideology is also inadequate as its dynamism is reduced to the psychological functions of uncertain people, to tools of class interests and social mobilization, and views all human actions as arising from abstract values or rational interests. Discourse is also inexplicable because the central core of the cultural component was not the product of the linguistic function of discourses, but was derived from immutable religious sources. The fundamental question is which alternative framework can be a suitable one for explaining the cultural component of the Iranian revolution. The present study aims to introduce "Islamic Liberation Theology" as this alternative framework for explaining the Islamic Revolution. The research hypothesis is that according to the critical conditions of Iranian society in the 1960's and 1970's and the social context of Shiism in Iran, revolutionary Shiism was introduced as a form of Islamic liberation theology that promised freedom, justice, independence and oppression and is understandable for the Iranian society. In the months leading up to the Iranian revolution, the Islamic liberation theology was able to take the place of the dominant ideas of the Pahlavi governments opposition groups, and for this, other opposition groups were forced to form an asymmetric alliance with the Islamist revolutionaries.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله ، «الهيات رهايي بخـش اسـلامي » به منزله چارچوبي بديل براي تبيين انقلاب اسلامي معرفي شـده اسـت ، زيـرا شـرايط بحرانـي جامعـه ايرانـي در دهه هاي ١٣٤٠ و ١٣٥٠ و زمينه هاي اجتماعي تشيع در ايران ، تشيع انقلابي به مثابه گونه اي الهيـات رهـايي بخـش اسلامي مطرح شد که نويد آزادي ، عدالت ، استقلال و ظلم ستيزي را مي داد، و براي قاطبه جامعه ايراني درک شدني و پذيرفتني بود.
از اهداف اصلي اين پژوهش ، بررسي نارسايي هاي موجود در چارچوب هاي سمبل انگاري ، ايدئولوژي انگاري و گفتمان انگاري براي تبيين مؤلفه فرهنگي انقلاب اسلامي ، و معرفي «الهيات رهايي بخش اسلامي » به منزله چارچوبي بديل است .
در اين مقاله «الهيات رهايي بخش اسلامي » به مثابه چارچوب بديل براي تبيين انقلاب اسلامي معرفي شده است ، زيرا شرايط بحراني جامعه ايراني در دهه هاي ١٣٤٠ و ١٣٥٠ و زمينه هاي اجتماعي تشيع در ايران ، تشيع انقلابي به مثابه گونه اي الهيات رهايي بخش اسلامي مطرح شد که نويد آزادي ، عدالت ، استقلال و ظلم ستيزي را مي داد و براي قاطبه جامعه ايراني درک شدني و پذيرفتني بود.
پژوهش هاي انجام شده درباره مؤلفه فرهنگي انقلاب اسلامي ايران در جدول زير در سه چارچوب عمده دسته بندي مي شود: سمبل انگاري ، ايدئولوژي انگاري و گفتمان انگاري .