چکیده:
تقسیم قضایا به حقیقیه و خارجیه از نوآوریهای منطقدانان مسلمان است. این تقسیم در برههای از تاریخ منطق با انکار برخی از منطقدانان بزرگ روبهرو شد. خاستگاه این انکار، تفسیری از قضایای خارجیه بود که محقق طوسی ارایه داد. وی نفی قضایای خارجیه را به ابنسینا نیز نسبت داد. در نوشتار پیشرو، با بررسی تعاریف قضیه خارجیه و بازگشت به نخستین زمینههای بیان این تقسیم، بهویژه در آثار فارابی، نشان خواهیم داد که میتوان تفسیر و تعریف دیگری از قضایای خارجیه ارایه کرد که افزونبر سازگاری با اصول و مبانی علم منطق، و بهرهمند بودن از آثار منطقی و معرفتشناختی بیشتر، با مبانی ابنسینا نیز هماهنگ باشد. براساس تعریف و تفسیر برگزیده از قضایای خارجیه، این نوع قضیه با انواعی از قضایا در مباحث معرفتشناسی اسلامی مانند بدیهیات ثانویه (وجدانیات و محسوسات) و در فلسفه غرب با اموری مانند نسبت امور واقع در فلسفه هیوم، حقایق واقع (خارج) در لایبنیتس و قضایای ترکیبی پسین در کانت، قابل مقایسه است. براساس تفسیر برگزیده، قضایای خارجیه دارای احکام ویژهای از حیث منشا صدق و مقدار اعتبار در معرفتشناسی است که در این نوشته به آنها نیز خواهیم پرداخت.
Dividing propositions into factual and actual is one of the innovations of Muslim logicians. At a point in the history of logic, this division was denied by some of the great logicians. The origin of this denial was an interpretation of factual propositions presented by Mohaghegh Tusi who attributed the denial of factual propositions to Ibn Sina. By examining the definitions of factual propositions and tracing the first contexts of this division, especially in Farabi's works, the present paper proves that one can provide some other interpretations and definitions of factual propositions that not only are compatible with the principles and foundations of logic and have better logical and epistemological bases, but also are consistent with the principles of Ibn Sina. Based on the preferred definition and interpretation of factual propositions, this type of proposition is comparable with a variety of propositions in Islamic epistemological issues such as secondary premises (the intuitive cognitions and sensations), in Western philosophy with subjects such as the relation of things in Hume's philosophy, real facts (factual) in Leibniz’s philosophy and composite propositions in Kant’s philosophy. According to the preferred interpretation, in terms of the source of truth and the amount of validity in epistemology, factual propositions have special rulings that are discussed in this paper.
خلاصه ماشینی:
نقد و بررسي اولاً، بهنظر ميرسد همانگونه که برخي گفتهاند، عبارات ابنسينا نشاندهنده نامعقول بودن قضيه خارجيه و انکار آن از ديد وي نيست؛ زیرا ميتوان آن را بهمعناي توجه دادن ابنسينا به اين مطلب دانست که اگر مراد از موضوع قضيه، مصاديق خارجي آن باشد، نبايد آن را بهمعناي کلي در قضاياي حقيقيه - که در منطق اين معنا براي قضاياي کلي رايج است- بدانيم، قضيه حقيقيه و خارجيه دو اعتبار متفاوت از موجبه کليهاند که نبايد آنها را با هم اشتباه گرفت و اين سخن ابنسينا در اشارات که ميگويد: «ما از پذيرش اعتبار اول (خارجيه) هم باکي نداريم» (ابنسينا، 1403، ج1، ص166)، گواهي بر اين مدعاست (کردي، 1381، ص22)؛ ثانياً، بهنظر ميرسد براي سابقه اين تقسيم در سخنان ابنسينا، ميتوان بهمعناي دوم از مطلقه در عبارات يادشده از ابنسينا، تمسک جست، نه سومين معنا که محقق طوسي و پيروانش به آن روی آوردهاند.
اما ويژگيهايي که ابنسينا براي معناي دوم مطلقه نيز بيان کرده است، با قضاياي خارجيه دو شباهت دارند: يکي اينکه، ابنسينا آنها را وجوديه ناميده است که ملاک صدقشان بايد وجود خارجي آنها باشد؛ ديگر اينکه، وي آنها را غيردائمي يا دائمي غيرضروري ميداند و اين چيزي نيست جز اينکه دراينصورت اين قضايا، نمیتوانند کلي - بهمعناي منطقي آن که افراد محقق و مقدر را دربرگيرند- باشند و ازاينرو، جهتِ اينگونه قضايا بايد امکان باشد.