خلاصه ماشینی:
"عباس باقری برای سید جمال الدین حسینی،بیدار گر شرق خفته چاوش سبزپوش بهاران سرخ شهادت ای کلام تو گلواژههای ستیز و رهایی وی صدای رسای سحر،در شب بیصدایی ای غرور قلل،در خفیض پلید،پلشتی وی حدیث نفیس شرف،در شکوه رهایی ای حضور خوش آهنگ خورشید،در ظلمت خاک وی نوای نی عشق،ساکت بینوایی چاوش سبز پوش بهاران سرخ شهادت راستین مرد تفسیر آیات پاک خدایی با تو بگریخت از باور ما،بد کفر،ای مرد وز تو روشن شد آیین آیینهء حق نمایی اینک ای مرد میدان آزادی و عشق و ایمان گر،به قصد تماشا،بر این خاک گلگون بیایی بینی آن پیر عیسی دم سامری سوز ما را غرق دریای بیساحل پاکی و پا رسایی او همان آفتاب ستم سوز صبح آفرین است خوانده آیات بیداری خلق را با رسایی همچو من،گر نشینی شبی در سرای سرورش شعر تقدیس و تسلیم در پیش رویش سرایی وقت آن شد که همراه یاران عاشق بخوانیم: مهدی ای مرد موعود تاریخ ایمان،کجایی؟ جواد محقق بازگشت به«ارض السلام» بر میگردم به سرزمین صلح به«ارض السلام» به قدس مسیح،به معراج محمد ص من،فرزند کرامه و جلیل کبوتران بهار را میبینم با بالهای پهن و سفید آزادانه به شهر میروند لانه میسازند من تا کی زیر چادر بمانم؟ بای بر گردم اما بال من سلاح من است آتش و باروت،و بس."