چکیده:
دین در تاریخ ایران نهاد مهمی است چراکه ازیک سو رابطه انسان ایرانی را با خدا، انسانهای دیگر، خود و طبیعت مشخص میکرد و از سوی دیگر برای حوزه های مختلف زندگی، حقوق و احکامی مشخص بیان می نمود. هم پدیده دیرین در تاریخ بشر بود و در شکل جدیدش در ایران همواره بزرگترین نهاد تأثیرگذار در تاریخ زندگی اجتماعی مردم ایران است و در ابعاد مختلف نقش محوری ایفا میکند. اما در تاریخ معاصر و با شروع نهضت مشروطه دو نهاد دین و دولت ، به نوعی همنشینی سنتی خود را از دست داده و به تعارض با یکدیگر پرداختند و همین تعارض باعث جزیره ای شدن جامعه و ایجاد بحرانهایی گشت که به فروپاشی نظام مشروطه و پهلوی منجر شد. آنگاه با وقوع انقلاب اسلامی مردم ایران برای هماهنگ سازی تاریخ و جامعه خود با ارزشهای دینی و همچنین بهره گرفتن از تجارب عقلانی بشر، دست به تأسیس نظامی زدند که در آن سیاست و دیانت به جای تعارض، همنشینی در وجه جدید را معرفی وتجربه میکند. به عبارت دیگرتوجه به دو رکن جمهوریت ازیک سو و اسلامیت ازسویی دیگر در بنیاد نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران به نوعی بیان کننده تمایل به حفظ هویت دینی وتوجه به تجارب عقلانی دنیای مدرن درمیان روشنفکران سیاسی ونخبگان انقلاب اسلامی است . به همین دلیل در درون جمهوری اسلامی تلاش بر این قرار گرفت که دولتی تأسیس شود که درضمن اینکه آن دولت به اقتضاهای دین و قوانین و مقررات برآمده از آن پایبند باشد به نحوه اداره جامعه مبتنی بر پیشرفتهای شکل گرفته درعرصه قدرت در دنیای مدرن نیز توجه کافی داشته باشد در این زمان رسیدن به تمدن بزرگ اسلامی راهنمای روشنفکر انقلابی درهمه حوزه های اجتماعی از جمله زندگی سیاسی قرار گرفت غافل از اینکه رسیدن به این آرمان بزرگ قبل از هر چیز نیازمند وجود تأملات تئوریک و نظری است که بتواند حوزه های تعارض ظاهری بین ارزشهای دینی و دولت به مثابه امر عرفی بشری را مورد توجه قرار داده و حل و فصل نماید.ازاین رو دراین تحقیق کوشیده شده ابتدا نظریات صاحبنظران سیاسی با ملیت های گوناگون ،همچون باربیه،بدیع و... دراین مورد موردبحث وبررسی قرارگیرد ودرادامه رابطه دین وقدرت درنظام سیاسی ایران مورد کنکاش واقع شود ودرصورت نیاز راهکارهای لازم به برنامه ریزان دینی وسیاسی ارائه گردد.
خلاصه ماشینی:
به همين دليل در درون جمهوري اسلامي تلاش بر اين قرار گرفت که دولتي تأسيس شود که درضمن اينکه آن دولت به اقتضاهاي دين و قوانين و مقررات برآمده از آن پايبند باشد به نحوه اداره جامعه مبتني بر پيشرفتهاي شکل گرفته درعرصه قدرت در دنياي مدرن نيز توجه کافي داشته باشد در اين زمان رسيدن به تمدن بزرگ اسلامي راهنماي روشنفکر انقلابي درهمه حوزه هاي اجتماعي از جمله زندگي سياسي قرار گرفت غافل از اينکه رسيدن به اين آرمان بزرگ قبل از هر چيز نيازمند وجود تأملات تئوريک و نظري است که بتواند حوزه هاي تعارض ظاهري بين ارزشهاي ديني و دولت به مثابه امر عرفي بشري را مورد توجه قرار داده و حل و فصل نمايد.
لذا تلاش براين است اين پژوهش درجهت پيگيري مؤلفه هاي دين وقدرت در ساختار حقوقي وقانون اساسي نظام جمهوري اسلامي ايران بر اساس چارچوب نظري موريس باربيه انجام شود، اين تطبيق عمدتا بر محور حدود تعامل دين وقدرت و همچنين ظرفيت عمل دولت متمرکزمي باشد، بنابراين وباتوجه به مطالب گفته شده سوال اصلي پژوهش حاضراين است که قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چه نسبتي ميان مباني نظري وساختاراداره حکومت خودبادين اسلام ازسويي والگوهاي رايج قدرت سياسي ازسوي ديگربرقرارنموده است ؟ اهميت و ضرورت پژوهش امروزه،موضوع تئوري دولت مدرن که به نظريه تفکيک قدرت منتهي شده مهار قدرت از مسائل اساسي و مهم «فلسفه سياسي » است موضوعي که از ديرباز ذهن انديشوران اين فن را به خود مشغول کرده و مباحث زيادي را به خود اختصاص داده است .