چکیده:
هژمونی ایالات متحده در نظام بینالمللی در آغاز قرن 21 با چالشی جدی مواجه شده است. چین عملاً طی دههها، در نقش پشتیبان سرمایهداری آمریکا تلقی میشد. کشور یاد شده اکنون در راستای حرکت بر مدار توسعه و تغییر جایگاه خود با رویکرد جدید کاهش وابستگی، کنترل بیشتر بر فناوری و رشد سلسلهمراتبی در زنجیره ارزش بینالمللی با توسل به توسعه بازارها، تصاحب مالکیت آنها و بهدست آوردن سهم بیشتر از ارزشافزوده جهانی عمل میکند. مبانی پایهریزی شده توسط چین با راهبرد سلطه بر توسعه فناوریهای نسل جدید تحققپذیرخواهد بود. این مهم زمینه ساز رقابت بین آمریکا و چین است. در این راستا مقاله حاضر درصدد است رقابت بین ایالات متحده و چین را براساس مؤلفههای اقتصاد سیاسی نئولیبرالیسم و با محوریت نقش زنجیره ارزش بینالمللی واکاوی کند. نویسندگان مقاله درصدد پاسخگویی به این سؤال اصلی خواهند بود که راهبرد چین در قبال آمریکا ازمنظر زنجیره ارزش بینالمللی چگونه قابلتحلیل است؟ فرضیه اصلی این است که راهبرد چین در رقابت هژمونیک با آمریکا، کنترل سودمندترین بخشهای زنجیره ارزش بینالمللی برای شکلدهی مطلوب به محیط بیرونی و در نتیجه ادغام هدفمند در نظام سرمایهداری جهانی بهجای سازگاری صرف است. یافتههای پژوهش با روشی تبیینی ـ توصیفی آن است که آنچه چین در سالهای اخیر بهعنوان عنصر کلیدی رشد کمیوکیفی در نردبان زنجیره ارزش در زمره سیاستهای کلان خود ترسیم کرده، نفوذ و تسلط بر زنجیره ارزش جهانی با نقشآفرینی در قواعد و استانداردسازی فنی بهمنظور تأمین منافع پایدار این کشور با استفاده از ظرفیتهای موجود نظام بینالملل است.
The hegemony formed by the U.S. which has been successful since the early 1980s, faced a serious challenge at the beginning of the 21st century, because China was seen as a supporter of American capitalism for decades in order to move toward development and change its position, with a new approach to reduce dependence, more control over technology, and hierarchical growth in the international value chain; it laid the groundwork for expanding markets, taking ownership of them, and gaining a greater share of global added value which will be realized with the strategy of dominating the development of new generation technologies. The present study aims to examine the rivalry between the United States and China based on the components of the political economy of neoliberalism and focusing on the role of the international value chain. We will try to answer the main question on how China's strategy towards the U.S. can be analyzed from the perspective of the international value chain. The main hypothesis is that China's strategy in hegemonic rivalry with the U.S. is to control the most beneficial parts of the international value chain to shape the external environment favorably to integrate purposefully into the global capitalist system instead of adapting. The findings from the study are based on the explanatory-descriptive method that what China has planned in recent years as a key element of qualitative and quantitative growth in the value chain ladder among its macro policies are the influence and dominance of the global value chain by role-playing in rules and technical standardization securing the lasting interests of this country by using the existing capacities of the international system.
خلاصه ماشینی:
با توجه به اينکه پس از بحران جهاني سال ٢٠٠٨، مدل سرمايه داري دولتي چين با برنامه ريزي و استراتژي ساختارمحور، به صورت توأمان به يک قدرت اقتصادي ادغام شده و درعين حال جاذب در نظام بين الملل تبديل شد، ايالات متحده به ويژه از زمان روي کار آمدن دولت دونالد ترامپ نه صرفا براي تنظيم تراز تجاري از طريق تضمين عرضه محصولات غذايي و انرژي، بلکه به منظور کنترل و حفاظت از داراييهاي حوزه فناوري آمريکا تلاش هاي علني بسياري انجام داد تا بتواند در حد امکان ، اين ظهور و رشد سريع چين را که بر پايه دو محور نفوذگري و جاذب بودن پايه ريزي شده است متوقف و عرصه را براي هموار شدن مسير انحصارطلبي قابل پيش بيني چيني در نظام بين الملل دشوار کند.
(Harvey, 2017) توجه به اين نکته لازم است که ايجاد زيرساخت هاي نهادي مورد نياز ازجمله «سازمان تجارت جهاني» و توافق نامه هاي تجاري نظير «توافق نامه تجارت آزاد آمريکاي شمالي» يا حمايت از مالکيت معنوي و همچنين نقش جديد ناتو، در گسترش ابعاد زنجيره ارزش نقش بسزايي ايفا کرد، اما از نگاه فرصت ها و تهديدها پيشبرد اين معادله در عين مزاياي معطوف به بازتوليد و بقاي سرمايه داري آمريکايي با نگاه به حفظ هژموني در سايه اجراي مؤلفه هاي نئوليبرالي، اما توسعه گستره فعاليت ساير عناصر حاضر در اين نظام ، همچون شرکت هاي چندمليتي، قابليت تهديدزايي از جانب رقباي بالقوه اي نظير چين با استفاده از ظرفيت سازي ايجاد شده فزوني يافت ,Dimitrova) (٥-٣ :٢٠٢٠؛ چراکه براساس ديدگاه گرفي، همفري و استرجون Gereffi, Humphrey) (٨٤ :٢٠٠٥ ,and Sturgeon سه عامل تعيين کننده اصلي حاکميت زنجيره ارزش يعني پيچيدگي سازوکارها، قابليت رمزگذاري کردن اطلاعات و قابليت مشارکت تأمين کنندگان در بخش هاي مختلف زنجيره ارزش ، عمق و پيامدهاي مثبت قابل توجهي براي ساير کشورها نظير چين دارد؛ زيرا حضور و فعاليت در زنجيره ارزش يا شبکه هاي توليد جهاني شامل تجزيه وتحليل کليه فعاليت هاي مورد نياز از زمان ايده پردازي و طراحي، مراحل مختلف توليد، بازاريابي تا خدمات مربوط به تحويل به مصرف کننده نهايي را که در شش فعاليت در طول زنجيره ارزش (شکل ١) نقش دارند دربرميگيرد (٢٠٠٠:١٣٣ :Kaplinsky).