چکیده:
اثر "بینوایان" روایت محکومانی را به تصویر میکشد که در اثر فرآیند فشار، برچسب زنی، سبک زندگی، هم نشینی فرق دار، عملکرد نادرست حاکم و انحرافات ثانوی به بزهکاری روی می آورند. ویکتور هوگو در فصل به فصل داستانی با بیانی مستند و با تمرکز بر نهادهای عدالت کیفری به تشریح فضای کیفری حاکم بر سده نوزدهم وتیوری های عمل مجرمانه میپردازد. همچنین بیان میدارد که فرد در نبود پایگاه اجتماعی و فرآیند های نام برده لاجرم به سمت ارتکاب بزه متمایل می شود. از این روبه ما کمک میکند تا تفکری در نحوه واکنش پیشینیان در قبال پدیده های مجرمانه داشته باشیم بلکه بتوان جهت پیشگیری و مقابله با آسیب های اجتماعی به ویژه جرایم و انحرافات ثانوی که در این اثر تاکید شده است طرحی نو در اندازیم. از این جهت رمان بینوایان منبع مناسبی برای چنین تحلیلی محسوب میشود. همچنین وجود رابطهی تنگاتنگ میان ادبیات و جرم شناسی را نمایان ساخته و موجب میگردد تا از ادبیات بعنوان ابزاری پیشگیرانه برای ساختن جامعه ای ایده آل استفاده نماییم. از این رو مقاله پیش رو بر آن است که با بررسی اثر مذکور به روش تحلیل محتوا برخی نظریه های جرم شناختی و بزه دیده شناختی موجود در داستان را مورد کاوش قرار دهد. امید است این باور پدید آید که رویکرد جرم شناسی به جرم، با خوانش ادبیاتی می تواند راهکاری برای توسعه علوم باشد و بر رویه های قضایی تاثیر بگذارد.
خلاصه ماشینی:
از این رو مقاله پیش رو بر آن است که با بررسی اثر مذکور به روش تحلیل محتوا برخی نظریه های جرم شناختی و بزه دیده شناختی موجود در داستان را مورد کاوش قرار دهد.
رویداد های اصلی این رمان رابه طور خلاصه چنین می توان بیان نمود: ژان والژان، پس از گذراندن نوزده سال در زندان به دلیل سرقت یک قرص نان و چندین تلاش ناموفق برای فرار، سرانجام آزاد میشود، اما گذشته او، وی را آزار میدهد.
نظریه پردازان این مکتب برای جلوگیری از پیامد های ناگوار برچسب زنی، معتقد به عدم مداخله رسمی و بنیادی بوده و میگویند که این افراد، سرانجام خود به سمت رفتار و شیوه های متعارف زندگی کشیده خواهند شد واین، خصلت دوره نوجوانی و جوانی است که افراد میان دو فطب نامتعارف و متعارف سرگردان می شوند.
وی از زبان ژان والژان شخصیت اصلی رمان بینوایان که بعد از آزادی از زندان که مسافرخانه ها به او مکان نمی دهند و جایی برای پناه ندارد می نویسد:" از پای دیوار خانه ها مانند مـردی ذلیل و غمگین میرفت، اگـر به پشت سر می نگریست میزبـان مسافر خانه را می دیدکه پیرامون او همه مهمانان مسافر خانه اش و همه راهگذران کوچه حلقه زده بودند، چیزهایی بهم می گفتند، با انگشت نشانش می داند و از نگاههشان که حاکی از عدم اعتماد و ترس بود به خوبی حدس می زد که ورودش به زودی در سراسر شهر حادثه بشمار خواهد رفت و زیر لب گفت: همیشه مردم متهم را به چشم خل و دیوانه نگاه می کردند"( بینوایان هوگو،ج یک،ص۲۶۴)..