خلاصه ماشینی:
"واقعا در این اثر شکل و شمایل داستانی(به آن نوعی که ما متوقع هستیم)وجود ندارد،تقریبا عمده اثر-به غیراز این فرازی که الان ذکر کردم و مستقیمگویی نویسنده در جهت کوبیدن این شخص(یعنی حاجی ابوتراب)است-در واقع گفتوگوی حاجی آقاست با قشرهای مختلف جامعه؛که نویسنده نسبت به بعضی از این افراد(مثل آن شاعر:منادی الحق)جانبدارانه،موضع موافق میگیرد؛و بسیاری از آنها را همپالکی حاجی حساب میکند(مثل حجة الشریعه؛تنها روحانیای که در اثر هست).
که حاجی او را به اتاق اندرونی خودش میبرد و شش صفحه برای او خطابه ایراد میکند و میگوید که چگونه باید مردم را خر کنیم تا بتوانیم خودمان بر خر مراد سوار باشیم و استثمارشان کنیم:راهش این است که مردم را به طرف مذهب جلب کنیم.
در صفحه 239 کتاب«یاد صادق هدایت»(در همین مقاله)خانلری میگوید:وقتی کتاب تمام شد،من با دقت و حوصله،یکبار دیگر، پیش از چاپ،آن را خواندم و دیدم که هدایت با تصویر حاجی آقای این کتاب،در حقیقت همان نفرت همیشگی خود را از طبقات غیراصیل، و به اصطلاح،پاچه ورمالیده،در سیمای حاجی آقا ترسیم کرده است.
تا آنجا که حاجی آقا(در صفحه 170 و 171)ازش تعریف میکند و به مقام او اذعان دارد؛که چنین آدمی است!حداقل قضیه این است که حضور آدمهای دیگری که آنجا رفت و آمد میکنند،خیلی غیرمنطقی نیست؛ولی اینکه این آدم را احضار کند و او هم پنجاه صفحه آنجا بنشیند تا چنین درخواستی از او بشود،ظاهرا به خاطر این است که یک نفر با نظرات مخالف هم اینجا باشد و در این حلقه قرار بگیرد تا در نهایت، شروع به داد و بیداد کند."