چکیده:
نظریۀ رؤیاهای رسولانه که آخرین نظریۀ عبدالکریم سروش در باب وحی و قرآن محسوب میشود، تکمیل کنندۀ برنامهای است که وی از چند دهه پیش در جهت تدوین الاهیاتی سازگار با عقلانیت انتقادی آغاز کرد. در بطن این دیدگاه نظریهای درباب زبان دین وجود دارد که میتوان آن را «زبان رؤیایی دین» خواند. در این مقاله پس از مشخص کردن جایگاه نظریۀ رؤیاهای رسولانه در نظام فکری سروش و جایگاه بحث زبان دین در آن، به «زبان رؤیایی دین» پرداخته شده است و در نهایت نشان داده شده است که از نظر صاحب نظریه، زبان رؤیایی، قسمی از زبان استعاری مطابق با دیدگاههای فلسفی و زبانشناختی جدید به استعاره است. بر این مبنا سرشت استعاری زبان رؤیایی دین نهتنها تقلیل دهنده جایگاه شناختی و قدسی متن دینی نیست، بلکه میتواند توجیهی برای این ادعا فراهم آورد که متن دینی در مقام متنی استعاری منبعی یگانه و بیبدیل و تحویلناپذیر برای شناخت است؛ و «ظواهر نص» بی آنکه به ورطه نصگرایی یا عقلستیزی درافتیم، داری اصالت و اعتبار و تقدساند.
The theory of prophetic dreams, as Soroush's latest theory of revelation and the Qur'an, completes the program he began several decades ago to formulate a theology consistent with critical rationality. At the heart of this view is a theory of the language of religion that can be called the "dream language of religion."In this article, after determining the place of the theory of prophetic dreams in Soroush's thought and the place of discussion of the language of religion in that theory, the "dream language of religion" has been discussed and finally, it has been shown that according to Soroush the dream language is a kind of metaphorical language as some contemporary philosophers and linguistics defined it.according to this view, the metaphorical nature of the dream language of religion not only does not diminish the cognitive and sacred status of the religious text but can justify the claim that the religious text as a metaphorical text is a unique and irreplaceable source for cognition.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله پس از مشخص کردن جايگاه نظريۀ رؤياهاي رسولانه در نظام فکري سروش و جايگاه بحث زبان دين در آن ، به «زبان رؤيايي دين » پرداخته و در نهايت نشان داده شده است که از نظر صاحب نظريه ، زبان رؤيايي قسمي از زبان استعاري مطابق با ديدگاه هاي فلسفي و زبان شناختي جديد به استعاره است .
» (سروش ، ١٣٩٨: مقالۀدوم / ١١٣) و از مولانا نقل ميکند که : «خواب ميبينم ولي در خواب نه مدعـي هستــم ولـي کذاب نـه » اما ظاهرا منتقدان يا نمي خواهند يا نميتوانند اين عبارات را جدي بگيرند؛ به اين دليل که در رؤيا و روايات رؤيايي جديت و اهميتي نمييابند و قبول وجود تناقض در متن را نافي شأن کاشفيت و واقع نمايي آن ميبينند و گمان ميکنند متناقض و پاشان نشان دادن آيات ، مقصد نهايي نويسنده است و به قياس هاي مکرر صاحب نظريه بين متن مقدس و متون هنري و ادبي بيتفاوت اند؛ چراکه ظاهرا در متون هنري نيز جز خيال انگيزي و زيباييآفريني و مشاطه گري، هنري نمييابند.
١ اما در ديدگاه سروش رؤيايي بودن زبان دين جداي از اينکه برخي ويژگيهاي خاص روايي و ريطوريقايي آن را توضيح ميدهد که در ابتداي اين مقاله به آن اشاره شد، در پيوند با تجربه رؤيايي صاحب متن مقدس قرار ميگيرد و در واقع تبييني دو وجهي از تجربه وحياني به دست ميدهد: وحي همان تجربه رؤيايي پيامبر اکرم است که وجه زباني آن نيز جز روايت رؤيا نخواهد بود.