چکیده:
بیان مسئله
زمینه های پژوهشی حوزه زیبایی شناسی محیط نیازمند قواعد و مبانی نظری اند که بتواند مقدمه ای اساسی از درکی تجربی، شناختی و یا عاطفی از رسوخ زیبایی در محیط را از طریق تجربه انسان معرفی کنند. لذا پژوهش حاضر، با توجه به خلا نظری موجود در زمینه مبانی نظری ماهیت تجربه زیبایی شناسی محیط و فرایند ادراک و شکل گیری آن، قصد دارد تا به این موضوع از دریچه ای دیگر بنگرد تا بتواند مسیرهای جدیدی را برای شناخت دقیق آن در حوزه های دیگر (که به طور دقیق به این موضوع پرداخته اند) جست وجو و معرفی کند. از این رو این سوالات مطرح می شوند که فرایند شکل گیری و ادراک تجربه زیبایی شناسی در زمینه های نظری روانشناسی هنر چگونه است. لذا بر این مبنا، کدام تیوری ها قابلیت کاربرد بیشتری در حوزه زیبایی شناسی محیطی دارند؟
هدف پژوهش
هدف بازخوانی مدل های شاخص ادراک تجربه زیبایی شناسی در حوزه روانشناسی هنر است تا با شناسایی ساختار های زیربنایی تیوری ها، بتواند از قابلیت های آنها به عنوان مبنایی برای بحث درباره مفاهیم نظری علوم محیطی بهره مند شود.
روش پژوهش
این پژوهش با رویکرد کیفی و به صورت تحلیلی به شناسایی مدل های ادراکی مختلف در خصوص تجربه زیبایی شناسی در حوزه روانشناسی هنر پرداخته است. پس از بررسی مدل های ادراکی شاخص، شش مدل انتخاب شد و پس از شناسایی رابطه بین متغیرهای این مدل ها از طریق تحلیل محتوای آنها، در نهایت دو مدل اصلی معرفی شد. سپس مبتنی بر مفاهیم حوزه زیبایی شناسی محیطی و پتاسیل های موجود در دو مدل منتخب، با پیشنهاد ایجاد هم گرایی در مسیر این دو مدل، سعی شد تا بستری نظری را برای روش های چندگانه پژوهشی در زمینه زیبایی شناسی محیطی ارایه کند.
نتیجه گیری
تیوری مدل لدر (رویکرد شناختی) و نظریه سیلویا (رویکرد ارزیابی ذهنی هیجان) در تکامل یکدیگر، شبکه ای یکپارچه از فرایندهای ادراکی، شناختی و عاطفی را معرفی می کنند و مکانیزمی را برای مدل سازی های انعطاف پذیرو طیف وسیعی از متغیرها را در خصوص اولویت های تجربه زیبایی شناسی ارایه می کنند که می تواند فرضیاتی جدید را در حوزه زیبایی شناسی محیطی معرفی کند.
خلاصه ماشینی:
لذا کانون توجه اين پژوهش پرداختن به مفاهيمي است که جنبۀ کاربردي تر به لحاظ نظري در حوزة علوم محيطي داشته باشد و بتواند مسيرهايي را براي تحقيقات آتي نشان دهد و اين بسترسازي نظري سبب ساز گفتمان هاي بين رشته اي بيشتري شود و همچنين براي توسعۀ مفاهيم و جهت گيري شناختي بيشتر در زمينۀ تجربۀ زيبايي شناسي محيطي به کار رود.
لذا در اين راستا اين سؤالات مطرح مي شوند که فرايند شکل گيري و ادراک تجربۀ زيبايي شناسي در زمينۀهاي نظري روانشناسي هنر چگونه است ؟ لذا بر اين مبنا، کدام تئوري ها قابليت کاربرد بيشتري در حوزة زيبايي شناسي محيطي دارند؟ روش تحقيق پژوهش حاضر با رويکرد کيفي و به صورت تحليلي به بررسي مدل هاي اصلي حوزة روانشناسي هنر در جهت شناخت رويکردهاي کليدي مرتبط با مفهوم تجربۀ زيبايي شناسي پرداخته است تا سازوکارهاي زيربنايي آنها را شناسايي کند.
در نتيجه مي توان اذعان کرد که هيچ تعبير واحدي از تجربۀ زيبايي شناسي قادر نيست ويژگي هاي معيني به دست دهد که بتوان مبناي چيستي آن قرار داد و با توجه به پيچيدگي اين مفهوم ، تلاش براي معين کردن شرايط اساسي آن راه به جايي نمي برد، مگر توسل جستن به نحوة ادراک صحيح آن که گام عمده اي است در جهت شيوه اي از انديشيدن دربارة ساختار و فرايند اين تجربه که شامل جنبه هاي مختلف ادراکي / شناختي آن مي شود.