چکیده:
موضوع این مقاله، بررسی انتقادی ایده فروپاشی است. بهطور کلی کاربست مفهوم فروپاشی سیاسی و اجتماعی از سه حالت خارج نیست: نخست، ناتوانی دولت در برقراری نظم و امنیت و از هم پاشیدن ساختار سلسلهمراتبی در اثر نبود اقتدار مرکزی؛ دوم، درگیریهای قومی و فرقهای و به خطر افتادن تمامیت سرزمینی؛ و سوم، بروز اختلال کارکردی در نهادهای مختلف. پرسش اساسی این است که ظهور ایده فروپاشی سیاسی و اجتماعی در ایران ناظر به کدام یک از روایتهای فوق بوده و چه نسبتی با وضع موجود دارد؟این مقاله در زمره پژوهشهای کیفی با رهیافت توضیحی قرار میگیرد که در بررسی ادبیات نظری و پیشینه تحقیق، با روش اسنادی و پیمایشی و سپس با روش توصیفی و تحلیلی به ارزیابی ایده فروپاشی میپردازد. یافتههای مقاله نشان میدهد ایده فروپاشی در ایران، یک روایت برساختی بوده که بر دولت ورشکسته و یا گسست قومی قابل اطلاق نیست و بیشتر ناظر به اختلال کارکردی است. در عین حال، منطق اختلال کارکردی بیش از اینکه به وضعیت رادیکال «فروپاشی» ارجاع شود، ذیل «فرصت ساختاریابی» قابل فهم است. این رویکرد از افراط و تفریط فاصله میگیرد و راه را برای اصلاح و بهبود میگشاید.
The subject of this article is a critical examination of the idea of collapse. In general, the application of the concept of political and social collapse is not out of three states: first, the inability of the state to maintain order and security and the disintegration of the hierarchical structure due to the lack of central authority; Second, ethnic and sectarian conflicts in a fragmented society and the threat to territorial integrity; And third, the occurrence of functional disorders in Different institutions. The main question is which emergence of the idea of political and social collapse in Iran refers to which layer of collapse and what is its relationship with the current situation? This article is in the category of qualitative research with an explanatory approach that evaluates the idea of collapse by examining the theoretical literature and research background, by documentary and survey methods, and then by descriptive and analytical methods. This article argues that the idea of collapse in Iran, as a constructed narrative, is irrelevant to failed state or ethnic disintegration and focuses more on functional dysfunction. At the same time, the logic of functional dysfunction is understood under the "structuring opportunity" rather than the radical state of "collapse." This approach distances itself from extremism and paves the way for reform and improvement.
خلاصه ماشینی:
پرسـش اساسـي ايـن اسـت کـه ظهـور ايده فروپاشي سياسي و اجتماعي در ايـران نـاظر بـه کـدام يـک از روايـت هـاي فـوق بـوده و چه نسبتي با وضـع موجـود دارد؟ ايـن مقالـه در زمـره پـژوهش هـاي کيفـي بـا رهيافـت توضــيحي قــرار مــيگيــرد کــه در بررســي ادبيــات نظــري و پيشــينه تحقيــق ، بــا روش اسنادي و پيمايشي و سپس بـا روش توصـيفي و تحليلـي بـه ارزيـابي ايـده فروپاشـي مـي پردازد.
پرسش اصـلي مقالـه ايـن اسـت کـه ظهـور ايـده فروپاشـي سياسـي و اجتمــاعي در ايــران را بــا چــه روايــت هــايي از فروپاشــي مــي تــوان توضــيح داد، اســتراتژي و تنگناهــاي نظــري آن کــدام اســت و چــه نســبتي بــا وضــع موجــود دارد؟ ٢.
مهــدي محمــدي (١٣٩٠)، در پايــان نامــه اي بــا عنــوان «تــأثير ظلــم بــر فروپاشي جوامع از ديدگاه سـنت هـاي تـاريخي قـرآن کـريم »، فرضـيه اصـلي را بـر اين پايه بنـا مـي کنـد کـه ظلـم عامـل اصـلي بـه هلاکـت رسـيدن جوامـع اسـت و ايــن يکــي از ســنت هــاي الهــي بــوده کــه تغييــر و تبــديلي در آن راه نــدارد.
هــر يــک از اقــوام ايرانــي، در پيــدايش و پاسداشــت ميــراث فرهنگي و سياسي ايـران نقشـي درخـور داشـته انـد و بـا هاضـمه قـوي، نسـبت بـه مؤلفـه هـايي کـه وارد ايـن سـرزمين شـده اسـت ، انعطـاف و امتـزاج از خـود نشـان داده اند.
شکل شماره ٢: چهار مسئله کارکردي براي بقاي هر نظام اجتماعي (رجوع شود به تصویر صفحه) دورکيم نيز در بحـث از تقسـيم کـار اجتمـاعي بـر آن بـود کـه بـا دسـته بنـدي شــدن فعاليــت هــاي مختلــف فــردي در نهادهــاي مختلفــي کــه در کــار خــود تخصــص دارنــد،جامعــه بــه لحــاظ ســاختاري و کــارکردي دســتخوش دگرگــوني و تفکيـک مـيشـود.