خلاصه ماشینی:
"همین تراب خان که حالا بالای مجلس نشسته است بود که پیش از همه سر رسید.
گمانم بعد از من او اولین نفر بود که از مرگ شیخ خبردار شد.
بعد هم که خودتان باید بهتر از من بدانید،زن جماعت خبری را بشنود و ساکت بنشیند؟ شاید مصلحت دیده بود که اول خبر را به تراب خان برساند که با آن سن بالا و با آن وضعیت پاها و چشمهایش،خودش را فوری به خانه رساند.
گمانم بعد از هفتم شیخ بود که این زمزمهها را شروع کردند.
چیزی به چهلم شیخ نمانده و قول دادهاند تا چهلم شیخ قاتل و یا قاتلان را پیدا کنند و به دار مجازات بیاویزند و آنگاه با خیال راحت همگی به سر کار و زندگی خود برگردند و من هم نفس راحتی بکشم.
و حالا برای ادای دین به این مراسم آمده بودند و هریک سعی داشتند در شناسایی و مجازات قاتل شیخ سهمی هرچند کوچک داشته باشند."