خلاصه ماشینی:
"میگه:«گمونم با یه سالاد سزار شروع کنیم و بعد اگه لطف کنین یه کاسه سوپ با نون اضافی وکره.
سالاد سزار رو میبرم همونجا سر میزش درست میکنم و اون همینطور به هر حرکت من نگاه میکنه،به نونهاش کره میماله و اونها رویه گوشه میگذاره و همهش خسخس میکنه.
»و همین که میرم لیندر رو گیر بیارم، لبخند میزنه و دستی تکون میده و وقتی برمیگردم که سالادش رو سرو کنم،میبینم که مرد چاق همهء نون و کرههاش رو خورده.
اون سالادهای سزار رو که میدونی چقدریاند؟ میگه:«شما خیلی مهربونیناین نون محشره.
وقتی گوشت بره و سیبزمینی کبابی رو با نون اضافی و کره برای مرد چاق میبرم،اون دیگه تنها کیسه که باقی مونده.
» جوان که همون موقع میاد تو آشپزخانه میگه:«بهتره حواست رو جمع کنی رودی.
دستم رو میگذارم رو کمرم و فکر میکنم اگه بچه داشتم و یکیشون آنقدر چاق بود،چی میشد."