خلاصه ماشینی:
"عصیان شخصیتهای رمانهای جان اشتاینبک،خصوصا خوشههای خشم و راستهء کنسروسازان،در واقع رویگردانی از ارزشهای منحط جامعهء غربی و بازگشت به مفهوم خالص و واقعی زندگی است.
این نویسندگان که جاناشتاینبک7،آلبرکامو8،ویلیام فاکنر9و گراهامگرین10از آن جملهاند،اگر چه کمتر از نویسندگان گروه قبلی خوشههای خشم و راستهء کنسروسازان شخصیتهای عصیانگر در دو رمان از آثار جاناشتاینبک: نوشتهء:نجمه قابلی با مرگ وانحطاط روبهرو نبودهاند،اما در آثارشان امید و ایمان تازهای به زندگی،به مفهوم خالص و ابتدایی آن،به چشم میخورد که در آثار نویسندگان قبلی غایب است.
با تمام این سیاهیها و ناامیدیها،آنچه که آثار نویسندگان این گروه را از دستهء اول متمایز میسازد،امید و ایمان خللناپذیر این نویسندگان به گوهر وجود انسان و توانایی انسان در پشت کردن به همهء عوامل انحطاط و روی آوردن وی به مفهوم خالص و اصیل زندگی است.
بنابراین،علاوه بر اینکه عصیانگر رمانهای مذکور از نیروهای مرگآور و رو به زوال جامعهء مدرن به سوی زندگی روی میآورد، او این زندگی و رهایی را تنها برای خود نمیخواهد،بلکه خواستار برقراری عدالت در کل جامعه و سعادت همهء انسانهاست؛همانگونه که در ابتدای رمان خوشههای خشم اصل مهم و خللناپذیر،حفظ و حراست خانواده و تلاش برای بقای آن است؛در حالی که در پایان،هر یک از اعضا به عنوان عضوی از کل جامعه و حتی کل بشریت به شمار میآیند.
از نظر افراد عادی و به ظاهر موفق جامعه،این افراد،ولگرد،بیخانمان،و شکستخورده قلمداد میشوند،در حالی که در واقع خود آنها هستند که از درک معنا و مفهوم واقعی زندگی دور مانده و در هیاهوی ارزشهای بیبنیان و جدال برای کسب امتیازات بیشتر به دام افتادهاند."