خلاصه ماشینی:
"کسی موفق میشه دل مردمرو به دست بیاره که گنج نغمههای پنهان در این فاصلهی کم بین دو سیم را پیدا کنه و این کار هم عشق میخواد،هم عاشق،تا دل ببره!» ساز را به دست میگیرد و «توماقلی»را مینوازد و بعد به صحنههای حماسهی کوراوغلی در «میدان ایچینده»میرود و ما را حیران پنجه و آواز خویش میسازد و میخواند: اقبال جوانمرد گشوده میشود در میدان نبرد خون سرخ از نوک شمشیر پراکنده میشود در میدان نبرد اسبان تیزتک،نفسزنان،رادمردان سوار بر آنان،در میان میدان نامردان فرارکنان،دوستان خود را باقی میگذارند در میدان نبردذ او دوتار را چون پرندهای به بازی میگیرد.
آرام که میشود بدون هیچ پرسشی از سوی ما میگوید: «زبان و دست و دل را باید پاک کرد (به تصویر صفحه مراجعه شود) تا صدای ساز خوب شنیده شود."