خلاصه ماشینی:
"منم شلغمفروش پیر در عصر این گرانی غول،من بیپول صاحبخانهمان شنگول، همه عالم به کار موسیقی مشغول، و من،کبکم همش میخونه قوقول قول،قو،قوقولی قول!
من دویست جلد دایرهء المعارف دارم، نانوشته،مرتبط با آوازهای شلغمفروشان قدیم دهها مقاله دارم از شلغم نپخته و ارتباطش با خوانندگی در مناطق یک دو جین هم مدعا،با فکر یا بیفکر این شمایید که نمیدانید ربط شلغم و موسیقی و جشنوارهها را!!
هوا بس ناجوانمردانه پس رفت،آی و هرکس را که میبینم،پسپس رفت و هر شلغم که کاشتم،از دس رفت بدو آقا،بدو خانم،بدو بچه شلغم،شلغم ادعای من من میدانم ته شلغم،چه ربطیدارد با کوک لا در گام سی مینور من میدانم که شلغم پخته در تحریر اوج،شبیه بانگ ناقوس است و یا هیکل شلغم چقدر همتای نقاره و کوس است!!
من هم شلغمشناسم هم موسیقی را میشناسم بدو آقا،بدو خانم،بدو بچه شلغم داغ پژوهشهای من."