چکیده:
جلوههای مختلف عشق در کتابهای ادبیات متوسطه انگیزهی نویسنده در طرح مسئلهی عشق و ابعاد مجازی و حقیقی آن شده است و در نهایت دبیران همکار را به تبیین مثبت و سازندهی آن برای دانشآموزان دعوت کرده است.
خلاصه ماشینی:
"»91 در همین جا به نکتهی دیگری نیز باید اشاره کرد و آن این که عشق،معرفتی بیمیانجی حس و عقل در آدمی ایجاد مینماید که نتیجهی آن«درد» است و این درد بسیار خواستنی و مطبوع طبع صاحب دلان بوده و هست و اصو لا تفاوت انسانهای عاشق پیشه با ملائک و فرشتگان عاشق ساحت ربوبی در همین نکته خلاصه میشود،به تعبیر عطار: عشق مغز کاینات آمد مدام لیک نبود عشق بیدردی تمام قدسیان را عشق هست و درد نیست درد را جز آدمی درخورد نیست (منطق الطیر-به اهتمام دکتر گوهرین-صص 66- 76) همان که حافظ فرمود:«فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی»و رندانه بیان میداشت: ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق گفتم ای خواجهی عاقل هنری بهتر از این؟ و مگرنه آنکه«لفظ حب،که تعبیر دیگری از عشق است،در قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛«یحبهم و یحبونه»لذا اگر بندهای به مرتبهی عاشق برسد واجد و حامل اسمی از اسماء الله شده است.
بنابراین جوان باید در یابد که«عشقبازی دگر و نفسپرستی دگراست»و به تعبیر حافظ باید«از سرای طبیعت»گامی فراتر نهاد تا نادیدنیها را دید که مو لانا فرمود: جانهای بسته اندر آب و گل چون رهند از آب و گلها شاد دل در هوای عشق حق رقصان شوند همچو رقص بدر بینقصان شوند (مثنوی-دفتر اول-6431-5431) و اگر«لذت را ترک لذت»بدانیم،هیچ گاه «لذت نفس»را لذت نمیخوانیم که: ز پیات مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد؟ (دیوان کبیر-غزل 077) و به واقع عشق از دانایی به بینایی رسیدن است«انسانی که همه چیز را در چهار چوب قواعد خاصی میشناسد و خود را محور همهی قضاوتها و سنجشها و ارزشها میداند، قوهی ادراک او در مرتبهی عقل است،اما وقتی این حصارها را شکست و به راستی دریافت که مادر گلها خار است و دلها گرفتار زلفی است که کمند همهی آزادیها و محفل عیش و عشرت جاوداه است..."