چکیده:
تفاوت رویکردها و نظریهها در پژوهشهای ادیانی را بیشتر باید در جنبههای هستیشناسی جستوجو کرد. بازتاب نگرش پژوهشگر درباره جهان، ادیان و سرشت آن منجر به راهبردها، روشها و نظریههای خاص میشود و موقعیتهای متفاوت هستیشناسی، گفتمان و بهتبع آن، نتایج متفاوتی را تولید میکند. دو گفتمان در فضای دینپژوهی مقایسهای امروزه حاکم است. گفتمان «پدیدارشناسی و هرمنوتیک خلاق با مرجعیت بلامنازع» میرچا الیاده و دیگری رویکرد «پسامدرنیسم و تاریخمدار گذر از الیاده» به نمایندگی جاناتان زیتل اسمیت که سهم عمدهای در نظاممند کردن رشته دانشگاهی «تاریخ ادیان» دارد. این مقاله ضمن معرفی، واکاوی و بیان تقابل هستیشناسانه حاکم بر نظریههای این دو دینپژوه برجسته، ارزﯾـﺎﺑﯽ دقیقتر و ﻓﻬـﻢ ﺑﻬﺘـﺮی از مطالعه روشمند ﺳـﺎﺧﺘﺎرﻫﺎ و ﭘﺪﯾﺪارﻫﺎی دینی در پژوهشهای بینادیانی ارائه میدهد.
The difference between the theories and approaches of religious researches should be sought in their ontological aspects. The reflection of the researcher's view about the world, religions, and its nature leads to specific strategies, methods, and theories, and different ontological circumstances, produces different discourses, and consequently, different results. Two discourses prevail in the space of comparative religious studies today. First is Mircea Eliade‟s discourse of "creative hermeneutics and phenomenology with undisputed authority" and the other is the "postmodern and historical approach of passing through Eliade" represented by Jonathan Zittell Smith, who has a major contribution in systematizing the academic discipline of "history of religions". Introducing, analyzing and expressing the ontological confrontation prevailing the theories of the two prominent religious scholars, this article provides a more accurate evaluation and a better understanding of the methodical study of religious structures and phenomena in interreligious researches.
خلاصه ماشینی:
ميرچا الياده معتقد بود: انسان با دينشناسي مقايسهاي ـ يا به تعبير او تاريخ اديان ـ به بعد جديدي از هستيشناسي نائل ميشود که مکاتب فلسفي جدیدی، مانند «اصالت وجود» و «تاريخگرايي مدرن» از آن غافل ماندهاند و آن کيفيت وجود هستي حقيقي و آغازيني است که انسان را از هجوم نيستگرايي و نسبيگرايي در تاريخ محفوظ ميدارد؛ زيرا تاريخ خود روزي خواهد توانست معناي واقعي خود را پيدا کند: معناي اخلاقي يک وضعيت باشکوه و مطلق بشري (الیاده، 1991، ص 36).
کشف کهنالگوهاي الياده براي جاناتان اسميت مطابق آنچه در هستيشناسي ريختشناسانه نشان ميدهد، کيفيتي خيالي و رؤياپردازانه دارد که به نظر میرسد نه حاصل کيفيتي نظري، بلکه بيشتر جهشي ناگهاني و خيالي بهسوي سادهسازي است.
اسميت اشاره ميکند که التزام پيشيني الياده به يک هستيشناسي ـ مذاهب همواره مورد توجه مراکز کيهاني هستند ـ موجب شده تا دادهها را بهگونهاي تعديل کند که با ابرروايت او از تاريخ اديان مطابقت داشته باشد، درحاليکه بايد به عکس عمل کرد؛ به اين معنا که بايد نظريهها با دادههاي تاريخي محک زده شوند.
اما الياده در هستيشناسي ديني ـ تاريخي خود، اديان تاريخي يهوديت، مسيحيت و اسلام را در نظر گرفته، درک و فهم زمانمند را مطرح ميکند که زمان خطي و برگشتناپذير است و وقايع تاريخي و امور مقدس در مسير رويدادهاي تاريخي متجلي ميشوند.
اسميت استدلال ميکند که دين به معناي متعارف وجود ندارد و اين واژه اختراع دانشگاهيان براي مرتبسازي و مقايسه چنين مفاهيمي است.
Smith, Jonathan Z, 1993, Map is not territory: studies in the history of religions, Chicago, University of Chicago Press.