خلاصه ماشینی:
"اما نکتهء اساسی این است که وقتی گالیله اصول ریاضی را برای تنظیم و تنسیق دادههای تجربی به کار میبرد،خود به خود تحولی اساسی در نگرش کهن به وجود میآید.
اما با ظهور گالیله و در آستانهء عصر نوین علم،تبیین توصیفی جای تبیین غایت شناختی را گرفت و پیجویی چگونگی و کیفیت روابط پدیدههای مادی،جای خودش را پیدا کرد و به جای تبیین غایی نشست.
اما اصرار داشت که این را نباید توصیفی از عالم خارج دانست موضوع دیگری که با ظهور گالیله،حاصل شد، این بود که وقتی پی جوی از علل غایی،معنا و محلی از اعراب ندارد، ضرورتی هم نیست که ما خدا را به عنوان غایت غصوی بشناسیم.
اگر در گذشته خدا یک پست علت نخستین و یک پست علت غایی بودن را داشت؛ با ظهور علم جدید دیگر خداوند را تنها علت اولی میدانستند و از این پست غایت قصوی بودن منعزل شد مطرح کرد،کلیسا اصرار داشت که این فرضیه،صرفا یک فرضیهء ریاضی و محاسباتی بدون اینکه نظریهای برای تبیین عالم باشد، تلقی شود.
اگر در گذشته خدا یک پست علت نخستین و یک پست علت غایی بودن را داشت،با ظهور علم جدید دیگرخداوند راتنها علت اولی میدانستند و از این پس غایت قصوی بودن منعزل شد.
اما در مورد نگرش به خدا،ویژگی این عصر(قرن 18)چنین بود که خدا را چونان فرضیهای قابل بحث میدانستند.
به عقیدهء هیوم،علیت چیزی جز تداعی معانی و انتظار حاصل از تداعی معانی نیست و حقا اگر کسی بخواهد به مبنای اصالت تجربه معتقد باشد،این طرز تفکر هیوم در باب علیت،تأثیر مهمی در اندیشهء مربوط به خدا در دوران خود و نگرش نوین به مسائل الهیات باقی گذاشت."