خلاصه ماشینی:
"یک چیزی تغییر نکرده بود و آن، من بودم و دوست داشتم که تئاتر ثابت کودک و نوجوان داشته باشیم در محل فعلی مرکز تولید تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری، با اندک وسایلی که داشتیم، سالن اجتماعات کتابخانه مرکزی کانون را تبدیل کردیم به یک سالن تئاتری، نمایش «کوراغلی» را برای افتتاحیه روی صحنه بردم و بعد از یک سال از 1359 تا 1368 مدیر این مرکز بودم.
یک مؤسسة فوقالعاده معتبر است در زمینه بازیافت و برای من یک سخنرانی گذاشته بودند و من صحبت کردم در جمع آنها، از من سؤال کردند شما چه دانشگاهی را گذراندهاید و من گفتم رشتهام تئاتر است و آنها هم همین سؤال را از من کردند و گفتند که یک تئاتری چگونه میتواند راجع به بازیافت، اطلاعات داشته باشد؟ از پروژههایی که به آنها پیشنهاد کردم، انقلاب در آشپزخانه بود.
مثل ساختن اماکن فرهنگی، اماکن ورزشی و غیره و آنها برای همین پروژة جدید را به من محول کردند و آن پروژه این بود که شما باید بتوانید که با مردم و شهروندان چنان اتصال عاطفی برقرار کنید که آنها نسبت به بازیافت زباله حساس بشوند و من از تجربه مدیریتی در تئاتر استفاده کردم با کسبة محل و خانوادهها معاشرت داشتم و حتی برای جلب اعتماد شهروندان، پیشنهادهایی دادم که امروزه در شهرداری استفاده میشود.
اگر بخواهیم فرهنگسرایی را بسازیم، قطعا یک مدیریت فنی میخواهیم و یک مدیریت هنری؛ در اولی باید شخص معمار باشد و در دومی هنرمند ولی در بازیافت زباله یا تیغه کشیدن دیوار مدیریت هنری چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟ به نظر میرسد این بحث مدیریت بیشتر شخصی باشد تا هنری چون مدیریتی را که شما صحبت میکنید، در هر جا مثلا یک بیمارستان هم میتوان لحاظ کرد."