خلاصه ماشینی:
"در دانشکدههای تئاتری ما بازیگری-که بیش از هر مهارت دیگر نیازمند توانایی اجراییست-بر حسب نسخههای تجویزی عهد دقیانوس تدریس میشود،و از همه بدتر آنکه به خود اجازه میدهیم برای بدیههسازی-یعنی فعالیتی که علت وجودی آن کسب مهارت اجراییست و صرفا بر کنش و واکنش زنده و استمرار گفتوگو مبتنیست-نسخهنویسی فیلم، منظور این نیست که بدیههسازی فاقد اصول و مبانیست،بلکه میگوییم اصول و مبانی بدیههسازی جزء لا ینفک توانایی اجراییست.
با توسل به سیبرنتیک بازیگری و اجرا باید گفت:جلب تماشاگر زمانی ارزش فرهنگی و هنری دارد که«بازخورد»موثر اجرا بتواند تعامل اجتماعی را استمرار بخشیده و پیوسته با برقراری ارتباطهای نوبهنو امکان گفتوگوپذیری را افزایش دهد،و بدین وسیله حیات اجتماعی را که به دلیل روابط تکگفتاری به مجمع الجزایری قطعهقطعه و جدا از هم منقسم (به تصویر صفحه مراجعه شود) تکیهی دولت شده به جزیرهی واحدی بدل کند که دیگر وحدت آن مکانیکی و ایستا و پیوندهای آن یک سویه و تحمیلی نباشد.
اگر نگاهی به تابلوی کمال الملک بیندازیم که در آن تعزیهای در حال اجرا را در تکیهی دولت ترسیم میکند به خوبی پی خواهیم برد که ما از حیث اجرای تعزیه چقدر عقب رفتهایم،و چقدر اجراهای امروزی ما نحیف و فقیر است، در حالی که ادعاها و افادههای ما در مورد نمایش سنتی کمر هر غول مخالف خوانی را میشکند.
ما مکرر قراردادهای اجرایی تعزیه را برای صحنهپردازی، حرکت،و بازیگری مورد استفاده قرار دادهایم و از این راه به نوعی فرمالیسم کاذب و تصنع آزاردهنده خدمت کردهایم که باعث شده قسمت اعظم آثار نمایشی و اجراهای امروزی ما از ماهیت زندهی اجرای تئاتری بینصیب بماند."