چکیده:
ﻣﺴﺄﻟﻪ وﺣﯽ از ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺴﯿﺎر ﻣﻬﻢ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻋﻠﻢ ﮐﻼم ﻣﻄﺮح ﺷﺪه اﺳﺖ؛ زﯾﺮا ﻋﻘﻞ از رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ از ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻧﺎﺗﻮان اﺳﺖ و وﺣﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ راه را ﺑﺮای اﻧﺴﺎن روﺷﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﯾﺎرﯾﮕﺮ ﻋﻘﻞ در اﯾﻦ ﻣﺴﺄﻟﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ از ﺟﻤﻠﻪ آنﻫﺎ راه ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ و ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻣﻌﺎد و ﻣﺴﺎﺋﻞ دﯾﮕﺮی ﮐﻪ ﺑﺪون وﺣﯽ اﻣﮑﺎن ﺷﻨﺎﺧﺖ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ آن ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﻣﯿﺴﺮ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﺎ ﺗﻮﺟّﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﯾﺎت ﻣﺘﻔﺎوت در ﺑﺎرة ﺣﻘﯿﻘﺖ وﺣﯽ وﺟﻮد دارد و از ﺳﻮﯾﯽ، ﻫﺪف از ﺧﻠﻘﺖ اﻧﺴﺎن، رﺳﯿﺪن ﺑﻪ ﮐﻤﺎل اﺳﺖ و ﺑﺮای رﺳﯿﺪن ﺑﻪ آن، اﺑﺘﺪا اﻧﺴﺎن ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺪاوﻧﺪ را ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ و ﺑﺎ اﯾﻤﺎن و ﻋﻤﻞ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت ﺑﺮﺳﺪ و اﯾﻦ راﻫﯽ ﺟﺰ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﮐﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ اﻧﺒﯿﺎء وﺣﯽ ﻓﺮﻣﻮده ﻧﺪارد. ﻟﺬا ﺑﻪ ﻫﺮ ﻣﯿﺰان ﮐﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ اﷲ و اﯾﻤﺎن اﻧﺴﺎن ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ وﺣﯽ اﻟﻬﯽ و ﮔﻔﺘﺎر ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت ﻣﯽرﺳﺪ. ﺑﺎ روش ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ و اﺑﺰار ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪای و ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﮥ ﮐﺘﺐ ﮐﻼﻣﯽ و ﻓﻠﺴﻔﯽ و ﺑﺮرﺳﯽﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ اﻧﺠﺎم ﮔﺮدﯾﺪ ﺗﺎ اﻗﻮال ﻣﺨﺘﻠﻒ در ﺑﺎب ﺣﻘﯿﻘﺖ وﺣﯽ از دﯾﺪﮔﺎه ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ را ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ و دﯾﺪﮔﺎه اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﯾﮏ ﻣﺘﮑﻠﻢ و ﻓﯿﻠﺴﻮف داﻧﺴﺘﻪ ﺷﻮد ﺗﺎ اﻧﺴﺎن ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺣﻘﯿﻘﺖ وﺣﯽ و اﻋﺘﻘﺎد ﺻﺤﯿﺢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻧﺒﻮت و ﺧﺪاﺷﻨﺎﺳﯽ و ﻋﻤﻞ ﺑﺮ ﻃﺒﻖ اﯾﻦ اﻋﺘﻘﺎد و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت و ﮐﻤﺎل ﺑﺮﺳﺪ. ﻟﺬا اﻓﺮاد ﺑﺎ آﺷﻨﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺣﻘﯿﻘﺖ وﺣﯽ ﻣﻮﺟﻮدی وزﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺳﯿﺮ ﺗﺠﻠﯽ و ﺗﻨﺰل از ﻏﯿﺐ ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت آن ﺛﻘﻞ ﻣﻌﻨﻮی و وزن ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ در ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺎده و ﻣﻠﮏ ﻇﻬﻮر ﻣﯽﮐﻨﺪ، وﻟﯽ ﺗﻨﺰل ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺗﮑﻮﯾﻨﯽ ﻗﺮآن ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺴﯿﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ در آن ﻣﺴﯿﺮ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗﺮآن ﺗﻨﺰل ﯾﺎﺑﺪ و ﺑﺎ اﻋﺘﺒﺎر ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺨﻮرد و آن ﻣﺴﯿﺮ ﻧﻔﺲ رﺳﻮل ﮔﺮاﻣﯽ اﺳﻼم اﺳﺖ. ﻟﺬا اﻓﺮاد ﺑﺎ داﻧﺴﺘﻦ اﯾﻦ ﻗﻮل ﻣﯽﺗﻮاﻧﻨﺪ ﻣﺎﻫﯿﺖ و ﺣﻘﯿﻘﺖ وﺣﯽ از دﯾﺪﮔﺎه ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ را ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ و ﺑﺮ ﻃﺒﻖ آن ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ و ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ اﻟﻬﯽ و ﻋﻤﻞ ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﻌﺎﻟﯿﻢ اﻟﻬﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎدت و ﮐﻤﺎل ﺑﺮﺳﻨﺪ.
خلاصه ماشینی:
علامه طباطبایی در ذیل آیه میفرمایند اگر رجالاً را با نوحی الیهم آورده است، برای اشاره به فرق میان انبیاء و غیرانبیا میباشد و نتیجه این که تنها فرق میان این دو، این است که ما به انبیا وحی میفرستیم و به دیگران وحی نمیفرستیم؛ تنها فرق میان انبیا و غیرانبیا، وحی الهی و کرامت نبی و سنّت مخصوص از ناحیۀ خداوند است که شامل حال پیامبران میشود (طباطبایی، 1374، ج 14، ص 355).
علامه طباطبایی بین حقیقت وحی و نمود وحی افتراق قائلند و در تفسیر آیۀ «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (یوسف: 2)، میفرمایند مرجع ضمیر در فعل انزلناهُ کتاب است، چرا که کتاب مشتمل بر آیات الهی و معارف حقیقی میباشد که در مرتبۀ انزال لباس عربیت را به تن کرده است (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 76)؛ ایشان معتقدند همین که خداوند در این آیه امید تعقّل مردم را غایت قرار داده است، شاهد این موضوع است که قبل از آن که قرآن به زبان عربی دربیاید در مرحلهای بوده است که عقل بشر به آن دسترسی نداشته است.
علامه اعتقاد به مرتبهای از اعتبار بودن الفاظ قرآن کریم در برابر حقیقت وحی میباشد، ولی این اعتباریت به معنای اعتباریت مستعمل بشری نیست که هیچ بهرهای از واقعیت ندارند، بلکه انسان میتواند از طریق لفظ که فعل حقیقی الهی است به مرتبۀ باطنی که حقیقتی بالاتر است، برسد و خدای متعال برای فهماندن معنای مقصود به بشر همین ظرفیت معهود اعتباری را در نظر دارد، یعنی خاصیت کلام در خداوند هست و خداوند مقصود خود را به پیامبر میفهماند (همان، ج 18، ص 84).