چکیده:
با التزام به کثرتناپذیری وجود، این پرسش رخ مینماید که کثرات را چگونه باید
توجیه عقلی کرد تا گرفتار
انکار واقعیت حقایق امکانی نشویم. در سخنان صاحبنظران، توجیهاتی در این باره به
چشم میخورد و نگارنده
نیز توجیه چهارمی ارائه کرده است. این توجیه از سویی به موجود قیاسی بودن ممکنات، و
از سویی به واقعی بودن تعلق وجود به عدم در حقایق متناقض استناد دارد، و بر این
اساس کثرتناپذیری وجود به انکار واقعیت حقایق امکانی نمیانجامد.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین مصداق حقایق متعین نمیتوانند عینا همان مصداق حقیقت وجود باشند، و چون ارتفاع نقیضین ممتنع است، باید هر حقیقت متعینی مصداق نقیض «حقیقت وجود» باشد (وگرنه ارتفاع نقیضین لازم میآید)، و نقیض «حقیقت وجود» نیز عدم است، و از این روی، هر حقیقت متعینی به این دلیل که مصداق حقیقی «حقیقت وجود» نیست ناچار مصداق بالذات و مطابق حقیقی عدم است.
پس با آنکه در کنار ذات خداوند هیچ حقیقتی به وجود نفسی موجود نیست، این حقایق متعین نسبت به ملزوم خود به وجود قیاسی موجودند، و چون موجود بودن آنها در قالب یک تعین خاص و در چهرة یک هویت محدود است، بر اساس نکتة اول، وجود که تا پیش از تعلق به این حقایق متعین، هیچ گونه ظهوری نداشت اینک با تعلق به آن حقایق متعین پا به عرصة ظهور مینهد و در قالب آن حقیقت متعین ظاهر میشود.
چنانکه با اینکه واقعا محال است تناقض به وجود نفسی موجود باشد اما در عین حال نسبت به حقیقت دور واقعا موجود است، از سویی چون این حقایق متعین، از یکدیگر متمایزند، با تعلق وجود به آنها، وجود در قالب تعین آنها و در چهرة محدود آنها مجال ظهور مییابد و ظاهر میگردد.
پاسخ این است که «ظهور وجود در قالب یک تعین» همان «وجود تعینیافته» است، و «وجود تعینیافته» امری متناقض و ترکیبی پارادوکسیکال است؛ زیرا چنان که گذشت، حقایق متعین به دلیل اینکه همه مصداق نقیض وجودند، معدوماند؛ و موجود بودن معدوم، چیزی جز تناقض نیست."