خلاصه ماشینی:
"خرداد،تولد عصیان است و خاموشی چراغ راه؛مردی که روزگاری دستهای کوچک کودکان به ناز خفته را در پادگان گهوارهها برشمرد و برق چشمهای نوزادان ملتی منتظر،سیلی خورده و خاموش را به جنگ شب فردا برد تا روز شود،تا نور شود،تا معجزه اتفاق افتد.
آمد تا اباذر تنها نماند و خاموشی ربذه را به فریاد سرخ«بلندیهای الله اکبر»بشکند.
آمد از درون حجرههای هزار توی و تاریک تحجر،با دستهای پر جرئت و نگاهی پر وسعت؛و بر دل خاموش و فراموش ما آتش زد.
از کنار دلشیفتگیهای پر برق قدرت و اقتدار گذرد کرد و کرانههای بیروح رهبانیت مسموم را دید و گذشت،با نگاه به پنجرهای باز،که عطر ناآشنای فردا بر نسیمش سوار بود؛و ما مسلول و خواب.
در مجالی کم،آنچه در زلال دستش داشت،بر ما فرو ریخت و ما در پای لالایی صدایش باز به خواب رفتیم.
اندیشهاش را بیتأثیر در وجود و نامش را مؤثر در حضور خویش میسازیم."