خلاصه ماشینی:
"اثر:رابیندرانات تاگور ترجمه:کاظم شرکت(شهرین) خانه -آرام و تنها از راهی که بمیان کشتزارها میپیچید میگذشتم.
-قریهاش،در انتهای زمینهای بایر،آنسوی مزرعه نیشکر،در پناه درختان موز و نارگیل پنهان شده است.
بقیه از صفحه 8 میداد،و رجال و درباریان نیز هرکدام به نحوی از جنس و برش و دوخت آن لباس موهوم تعریف مینمودند ناگهان طفلی از میان جمعیت فریاد زد چرا امیر لباس بر تن ندارد؟لکن یکی از دربایان آهسته باو گفت چرا مزاده ساکت باش.
در همین حیص و بیص عدهئی رهگذر و مسافر وارد شهر شدند و چون آن منظره را تماشا کردند همه با تعجب فریاد زدند چرا ایمر لباس بر تن ندارد؟امیر که تازه متوجه موضوع شده بود در حالیکه از فرط خشم می- لرزید زیر لب زمزمه میکرد فقط حلالزادهها؟ خوب چه میشود کرد ممکن است گاهی مصلحت ایجاب کند که ما حقایق را انکار نمائیم شاید این انکار هم بخاطر آن باشد که میخواهیم حلالزاده باقی بمانیم.."