خلاصه ماشینی:
"شاید بیمناسبت نباشد که چند بیت از«شاهنامه»را که در آنجا بعضی ازین کلمات آمده است درینجا برسم مزید فایده بیاوریم: کلمهء«مصقول»درین بیت: ز دریا چو خورشید برزد درخش چو مصقول گشت آن هوای بنفش کلمهء«طامع»: دل مرد طامع بود پر ز درد بگرد طمع تا توانی مگرد کلمهء«توقیع»: بپاسخ چنین داد توقیع شاه که آن کس که خستو شود بر گناه به توقیع پاسخ چنین داد باز که هستم از آن لشکری بینیاز به توقیع گفت آنچه هستند خرد ز دست اسیران نباید شمرد کلمهء«رعنا»(بمعنی اصلی عربی از«رعونت»بمعنی سستی و نادانی و خودبینی): مرا خیره خواهی که رسوا کنی به پیش خردمند رعنا کنی عروسم نباید که رعنا شوم بنزد خردمند رسوا شوم کلمهء«حنظل»: بدو گفت خوی بد شهریار درختی است حنظل همیشه بهار کلمهء«مغربل»: خدنگش چو از پشت کردی گذر مغربل شدی زان دل شیر نر کلمهء«مرقد»: کجا فرش را مسند و مرقد است نشستنگه فضل بن احمدست رابعا فردوسی گاهی کلمهء عربی استعمال کرده است در صورتی که همان کلمه را بفارسی نیز میتوانسته است استعمال نماید بدون آنکه خدشهای بوزن شعر و یا بمعنای کلمه وارد آید و مثلا در بیت زیر بجای کلمهء عربی«شعر»بآسانی میتوان«موی»فارسی گذاشت و فردوسی همان کلمهء«شعر»عربی را استعمال کرده است و میتوان احتمال داد که علت و سببی در میان بوده که بر ما امروز مجهول است: «پریروی گفت و سپهبد شنود ز سر شعر شبگون همیبرگشود» این بیت در داستان«زال و رودابه»آمده است و گویا مصراع دوم را بتوان بدین صورت درآورد: ز سر موی شبگون همیبرگشود» ."